سرویس فرهنگی جهان نیوز - محسن سلگی: در قرن بیستم در سپهر اندیشگی و در نظر برخی عالمان غربی اهمیّت علوم انسانی بیش از علوم طبیعی شد. ویکو، فیلسوف و مورخ ایتالیایی اظهار داشت که «انسان تنها قادر به شناختن چیزی است که خود می آفریند».از این رو، علوم انسانی به مثابه آن چه انسان خلق میکند یا خلاقیّت او در این زمینه بیش از سایر علوم- خصوصاً علوم طبیعی- است، در قرن بیستم و سپس بیست و یکم بیش از هر زمانی در غرب مورد توجه قرار گرفته است، اما کماکان این توجه، توجهی ضعیف و در مقایسه با علوم تکنیکی، به مراتب در مرتبهای نازلتر است. مضافاً این که این توجه عمدتاً در عرصه اندیشگی بوده است.به درستی گفته شده است که در مبارزه با غرور و کبریاطلبی غربی نمیتوان هدف تهاجم خویش را تکنولوژی غربی دانست، بلکه باید متوجه مبارزه با علوم انسانی غربی بود که غرب از طریق آن به تخمیر اذهان می پردازد. این مضمون بیش از هر جا در مکتب فرانکفورت دیده میشود.رهبر انقلاب به نیکویی به ضعف فرهنگی و علوم انسانی در غرب تأکید دارند و این امر که غرب برخلاف پیشرفت در حوزه سختافزاری و تکنولوژیکی در عرصه و ساحت نرمافزاری یا همان انسانی-فرهنگی دچار عقب ماندگی و از این حیث در وضعیتی نامتوازن به سر می برد. در واقع توجه رهبر انقلاب به سقوطی تدریجی است که به سبب همان عدم توازن گریبانگیر غرب شده است.تمدن غرب در دوره یونان باستان سقوط کرد، چراکه در آن تنها به علوم فرهنگی یا انسانی (مانند فلسفه) توجه جدی میشد و تمدن کنونی غرب نیز با وارونه کردن آن روند، توجه به علوم تکنیکی را مطمح نظر قرار داده است و از این رو همچون یونان باستان راه انحطاط در پیش دارد.نظر به این مشکل، لازم است که از تجربه غرب درس بگیریم و نیز البته از تجربه خومان؛ چراکه ایرانیان نیز علیرغم قرون طلایی خود و اسلام، همزمان با شروع شدن رنسانس در غرب، یعنی در دوران صفویه -باوجود بزرگان و استثناهایی مانند شیخ بهایی که عالم فقه و ریاضی و مهندسی و نجوم و سیاست و عرفان بود- صرفا به علوم انسانی یا کلامی-فلسفی و فقهی توجه کردند و قافیه را در برابر غرب باختند. در این دوران، متأسفانه از حسگرایی و تجربهگرایی غربی در زمینهای غیر از علم، یعنی در فقه و کلام تأسی میگیریم. بدین معنا که حسگرایی غربی در دوران صفویه در مذهب اخباری تجلی مییابد که روش حسگرایی را در شناخت شیعه به کار می برد و با قطعیتیابی در این معرفت به خشونتهای شدید دست مییازد و به گونهی سایه وحشت را در دوران صفویه میگستراند که علمای مخالف آن را شبانه دفن میکردند. این نحله، به جدایی دین از جامعه (نوعی از شخصیشدن دین) فتوا دادند و درباره آنچه به عنوان جدید به میدان میآمد احتیاط میکردند و با این احتیاط -در جایی که نص و روایت وارد نشده- عملاً، تعطیل دین در جامعه را پی گیری کردند.با این روند، جدایی دین از جامعه را شکل میدهند؛ همانگونه که در غرب در فرآیند سکولاریسم، ندای جدایی جامعه و خصوصاً سیاست از سر داده شده است. پس در واقع اخباریگری متأثر از غرب، فرآیند تکمیلی دروندینی سکولاریسم را شکل میدهد. روی این ملحوظات، آغاز غربزدگی ایرانیان در علوم انسانی و توسط مذهب اخباری صورت گرفته است. گرچه این غربزدگی در سطحی فرودین بوده، اما فرجامین آن سقوط عقلی و بازماندن ایرانیان از پیشرفت بوده است. از اینروست که مبارزه با غرب در زمین علوم انسانی یا عرصه نرم، حتی بیش از مبارزه سخت و تکنولوژیکی به شکست هیمنه پوشالین آن کمک وافری خواهد کرد.