Quantcast
Channel: جهان نيوز - آخرين عناوين فرهنگ :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 18760

گروه چریکی ابوترابی در دب حردان

$
0
0
به گزارش جهان به نقل از سایت جامع آزادگان، سید علی اکبر ابوترابی بعد از آموزش نظامی در محل وزارت دفاع در تهران، ابتدا راهی قم شد تا با همسرش خداحافظی کند.«مادر گفت: آن روز انگار من فهمیده بودم که حاج آقا می خواهد به سفر برود. لذا محکم سرم را بر روی زانوانش گذاشته بودم و با کوچک ترین تکانی متوجه او می شدم.»علی اکبر ابوترابی سپس در تهران، با پدر و مادرش خداحافظی کرد. وی با درخواست برادرکوچک ترش- سید محمد حسین-که دیگر جوان بیست و یکی، دو ساله بود، موافقت کرد و او را هم با خود همراه کرد.«من هم فوری حاضر شدم. حاج آقای والد تا فرودگاه ما را بدرقه کرد. آن موقع حاج سید محمدآقا در وزارت دفاع بود. ایشان نامه ای تنظیم کرد تا ما از آنجا [فرودگاه نظامی قلعه مرغی] بتوانیم با هواپیمای نظامی به اهواز برویم.»سید علی اکبر ابوترابی و برادرش بدون برگ اعزام به جبهه از ارگان یا نهادی راهی جنوب شدند. در اهواز از هواپیما پیاده شدند و یکسره به استانداری رفتند. در آنجا خود را برای هرگونه فعالیت در جبهه به ستاد جنگ های نامنظم معرفی کردند.استانداری اهواز مقر ستاد جنگ های نامنظم بود و نیروهای ستاد در مدارس مختلف شهر مستقر بودند. در هر مدرسه یک اسلحه خانه وجود داشت. ابوترابی به یکی از همین مدارس معرفی شد. از فردای آن روز عبا و قبا را از تن در آورد و لباس خاکی پوشید. اما عمامه سیادت را همچنان بر سر داشت.سردار محمد باقر ذوالقدر روایت می کند: «یکی از روزها که در اردوگاه اهواز دوره می دیدیم، صبحگاه بعد از ورزش، در سالن ورزشی برای استماع سخنرانی گرد آمدیم. چند دقیقه بعد روحانی بزرگواری که همان روز به آنجا آمده بود برایمان شروع به صحبت نمود. بسیار آرام و شمرده و مسلط، مطالب را با لهجه حسین(ع) و یزید است و این جنگ جنگ حق و باطل عبا و عمامه ای خاک گرفته و نسبتا کهنه داشت.۴۰ساله می نمود و لاغر اندام. تصویری از حضرت زین العابدین(ع)را در نظر انسان تداعی می نمود. اسمش را پرسیدم. گفتند: حاجی آقا ابوترابی از قزوین. تنها آمده است.فردای همان روز لباس رزم پوشید و هم رنگ همگان شد.کم کم در تمرینات دیدم که پا به پای ورزیده های گروه می آید. با برادران گروه رضا از مشهد دمخور شده بود و سرپرست آنها گردید. تا آخر هم که در تقسیم بندی تیم از او جدا شدیم نمی دانستیم که یک شهر او را به تقوی و علمش می شناسند و فرزند نماینده قزوین در مجلس شورای اسلامی است.»در مدرسه ای که ابوترابی مستقر شده بود، خبری از جنگ و جبهه نبود. این موضوع برای او خوشایند نبود. مرتب به ستاد فرماندهی مراجعه می کرد تا به او ماموریتی بدهند. که بالاخره موفق شد. سید علی اکبر ابوترابی، برادرش و۱۱ نفر دیگر ماموریت یافته، در میانه جاده اهواز - سوسنگرد حضور یابند. جنگلی که آشپزخانه ارتش در آن مستقر بود. و آنها ماموریت داشتند به آنجا بروند. چند روزی که در آنجا ماندند، بدون اینکه هیچ کار و تحرکی از خود نشان دهند، تازه فهمیدند از بس ابوترابی به ستاد رفته و به آنان فشار آورده، برای مدتی او را از سر خود بازکرده اند.سید محمد حسین ابوترابی فرد می گوید: «ما را به ماموریتی کنار اهواز، داخل یک جنگل فرستادند. یک هفته ای آنجا الکی نشستیم. هیچ خبری از دشمن نبود و با جبهه هم فاصله داشتیم. به حاج آقا گفتیم: چه خبره؟خود حاج داداش هم خنده اش گرفته بود.»سرانجام پس از یک هفته گفته شد که تمام نیروها بایدآموزش ببینند. چرا که از ورزیدگی نیروها مطمئن نبودند. این نیروها پس از دوره کوتاه مدت کلاس های تئوری، یک دوره عملیاتی را نیز باید می گذراندند. در رزم شبانه جیره مختصری از آب و غذا در اختیار نیروها قرار دادند. قرار شد نیروها تا دو روز دیگرخود را به نقطه مشخصی برسانند. البته در طول مسیر مسائلی بودکه کار را سخت می کرد.در این رزم شبانه سید علی اکبر ابوترابی جزء ورزیده ترین نیروها شناخته شد و تحسین مربیانش را برانگیخت. او به عنوان سرگروه انتخاب شد.آن مرحوم روایت کرده که: «در اولین هفته با شرکت در یک آزمون رزمی شبانه، به عنوان مسئول گروه انتخاب شدم و در نتیجه با سرگروه ها[ی دیگر و] با شهید چمران تماس بیشتری داشتیم. شب هایی را که از جبهه به اهواز می آمدیم، در استانداری مرکز ستاد جنگ که محل سکونت دکتر بود، می گذراندیم. از خاطرات به یاد ماندنی اینکه[دکتر چمران]در برنامه ریزی ها به حفظ سلامت نیرو خیلی اندیشه می کرد. کمتر شبی بود که شخصاً خودش در بین نیروها در خط مقدم حضور پیدا نکرده و در حرکت های ایذایی و ضربه زدن به روحیه و نیروی دشمن و شکار تانک شرکت ننماید. در این حمله های شبانه شرافت و شجاعتش از همه بیشتر بود، با آنکه خطر مرگ و اسارت در این لحظه بسیار بالا می نمود.»توان جسمی در کنار تجربیاتی که ابوترابی سال ها آن را اندوخته بود، از او سرگروهی موفق ساخت و سبب شد اعتماد دکتر چمران را به دست آورد. همه اینها او را یاری می کرد تا بتواند عملیات های متعددی را با گروه تحت امرش به انجام رساند.شناسایی روستای دب حردان در جنوب غربی اهواز، اولین و مهم ترین آنها بود. همان روستایی که به اعتراف دکتر چمران ابوترابی، اولین کسی بود که با گروه چریکی خود وارد آن شد و با ضربات سختی به دشمن، آنها را وادار به عقب نشینی شدند.دب حردان(دوب حردان)یکی از آبادی های دهستان اسماعیلیه از بخش مرکزی شهرستان اهواز در استان خوزستان است. این روستا بیش از یک صد سال قدمت دارد و در ۷کیلومتری غرب اهواز واقع شده است. مردمانش عرب زبان هستند و با کشاورزی ودامداری امرار معاش می کنند.مردم دب حردان چند روز پس از آغاز عراق علیه ایران و هجوم سراسری ارتش حزب بعث مجبور به تخلیه روستا شدند. اولین حمله نیروهای دشمن با هدف تسخیر اهواز و پیش روی تا روستای دب حردان مربوط به روز پنجم مهر ۱۳۵۹است. یک گردان تانک با پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز، از غرب جاده اهواز به مواضع نیروهای ایرانی حمله کردند و تا دب حردان پیش رفتند. اما با آتش توپخانه و تانک های نیروهای خودی متوقف شدند. از آن به بعد منطقه عملیاتی جنوب غربی اهواز به نام دب حردان مشهور شد.منطقه عملیاتی دب حردان تا ماه ها محل درگیری و اجرای آتش بر روی نیروهای مستقر در آن بود. با تک ها و عملیات های موفق رزمندگان ایرانی، نیروهای حزب بعث در منطقه زمین گیر وگاهی نیز مجبور به عقب نشینی می شدند. این موفقیت ها حاصل نشد مگر با طرح آب گرفتگی منطقه. طراح و مجری این طرح که از ماه اول جنگ به اجرا در آمد. دکتر مصطفی چمران بود. با واردکردن آب نهر کرخه کور دشمن مجبور به عقب نشینی و تخلیه این مناطق شدند. با توجه به عرض نهر که به ۱۰تا۲۰متر می رسید و با انداختن لوله های قطور در منطقه کم عرض و ریختن خاک بر روی لوله ها، در مدت کوتاهی یک سد تعجیلی در جنوب آبادی جریحه احداث شد. آب وارد مسیل جنوب آن گردید و به سمت روستای دب حردان جریان پیدا کرد و منطقه وسیعی را در جنوب دب حردان، تا حوالی امام زاده طاهر در۲۵کیلومتری جنوب غربی اهواز، آب گرفت.این طرح به عنوان مانعی مصنوعی، شهر اهواز را از سمت غرب و شمال محافظت می کرد. البته دشمن هم برای مقابله با آب گرفتگی منطقه، به احداث سدهای خاکی مرتفع اقدام کرد که توان پیش روی را از او گرفت.رزمندگان ایرانی و از جمله گروه جنگ های نامنظم شهید چمران بسیار تلاش کردند تا این سدها را منفجر کنند. در عملیات های متعدد ضربه های مهلکی به دشمن زدند و او را به عقب راندند. این جنگ و گریز تا مدت ها ادامه داشت./الف

Viewing all articles
Browse latest Browse all 18760

Trending Articles