به گزارش جهان به نقل از مهر، مراسم نکوداشت حبیبالله چایچیان که شب گذشته در مجتمع فرهنگی کوثر برگزار شد، در کنار سخنرانی برخی چهرههای فرهنگی و ادبی، پذیرای شعرخوانی برخی از آنها نیز بود.نخستین شعر این مجلس را حاج محمود تاری، شاعر و مداح اهلبیت (ع) قرائت کرد که به گفته وی در کربلا سروده شده و به شرح زیر است:چه حریم باصفایی، چه شمیم جان فزاییچه شمیم دلنوازی چه مزار دلرباییچه خدایْگونه نقشی چه زمینی و چه عرشیچه ضریح روحبخشی چه صلابت و جلاییچه جمال و بارگاهی چه خیام و خیمهگاهیچه غمی چه قتلگاهی چه بلا چه کربلاییچه شکوه بینیازی چه عطش چه چشمهساریچه فرات بیقراری چه نوای جان فزاییچه نوای آب آبی چه تعب چه التهابیچه دلی چه صبر و تابی چه نیای چه نینواییچه کرامت مدامی چه زمین لالهفامیچه حسین تشنهکامی چه فتاده در بلاییچه امام حقپرستی چه قیام بیشکستیچه وفا چه پایبستی چه ضریح دل غناییچه گلوی خونفشانی چه گسسته گیسوانیچه غروب بیکرانی چه شرار شعلههاییچه سری چه نیزهداری چه گلی چه لالهزاریبه دو چشم اشکباری چه صدای آشناییهمچنین علیرضا قزوه شاعر و مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری در این مراسم شعری به شرح زیر قرائت کرد:ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بودابرهای خونْ فشان نینوا، اشکهای حضرت امیر بودبعد از آن فتوت همیشه سبز، برکت از حجاز و از عراق رفتهرچه دانه داشتند سنگ شد، پشت هر بهار، صد کویر بودبعد مکه و مدینه، دام شد، کوفه صرف عیش و نوش شام شدآفتابِ سربلندِ سایه سوز، در حصارِ نیزهها اسیر بودالامان ز شام، الامان ز شام، الامان ز درد و غربت امامشام بیمروّت غریبکش، کاش کوفه بهانهگیر بودهان! هلا شدید، هان! هدر شدید، مردم مدینه! بیپدر شدیداین صدای غربت مدینه بود، این صدای زخمی بشیر بودکربلا به اصل خود رسیدن است، هرچه میروم به خود نمیرسم!چشم تا به هم زدم چه دور شد، تا به خویش آمدم چه دیر بود!حاج علی انسانی شاعر و مدیحهسرای پیشکسوت آئینی نیز در این مراسم مثنوی بلندی از خود به شرح زیر قرائت کرد:سیهزنها خوندلها خوردهاندبار خود را تا به منزل بردهاندهرچه ما با او پی بیعت شدندلفظ منها ما شد و هیئت شدندبیش از این در جان نهان، این هُرم بودهرمها و آه دلها جرم بوداهل هیئت دست خود داده به همعالمی دارند پای این عَلَمدستها بر تاز دلها زخمه شدتکیههای سینهزنها دخمه شدزمزمهها نعره خاموش بودخانه چون زنجیرشان بر دوش بودگفت آن خورشید روز بیغروبآن شهیدم من که قبری فی قلوبسینه زن بشنید و روی این چکاددم گرفت و نوحه کرد و شور دادقلب را دل کرد و سینه مرقدشدستها گلدستههای گنبدشدستهای سینهزنها پرچم استهرچه پرچم بیش از این پر چم خم استپیرهن از تن برآرد سینهزنتن رها کرده چه خواهد پیرهن؟دست را پل میکند تا آسماندر کَفَش دارد مفاتیح الجنانخانه دل منزل ارباب اوستتک تک هر ضربه دق الباب اوستاز لب این ضربالمثل بهتر جداگو بزن یک دست هم دارد صداسینه و سجاده و منبر یکی استوین سه تن فزند را مادر یکی استسینه یعنی من یزیدی نیستمشور میگوید حسینی زیستممیشود با وای وای آوای عشقدم که گیرد دم دم درنای عشقدسته یعنی راهپیمایی شعارانزجار و اعتراض و انفجارسینهزن فریاد را سمتی زنددست را بر سینه هستی زندسینهزن دُردی کش میخانه شدعاقلی در عاشق دیوانه شدنوحه یعنی زندگی با آن شهیدسینه یعنی مرگ و نفرت بر یزیدسینهزن همواه سینهسوخته ستعمری از داغ مدینه سوخته ست |
↧
سرودهای از علیانسانی درباره سینهزنان
↧