به گزارش جهان به نقل از رجاء، علیرضا یزدانپناه متولد ۱۰ خرداد سال ۱۳۵۰ است. ۱۵ ساله بود که وارد جبهه شد و بهعنوان یک رزمنده بسیجی جنگید. خودش میگوید با حساب دوران آموزشی مجموعاً سه ماه جبهه بودم. اما در همین ایام طی حمله شیمیایی عراق در ۲۱ فروردین سال ۶۶ در خرمشهر مجروح شده و الآن بیش از ۲۶ سال است که بهعنوان جانباز ۷۰ درصد شیمیایی با عوارض مربوط به آن دست و پنجه نرم میکند. جانباز یزدانپناه با گاز خردل شیمیایی شد و بعد از گذراندن آسیبهای شدید چشمی و پیوند قرنیه حالا با مشکلات حاد ریوی طرف است و کاندیدای پیوند ریه است. اما با همه اینها میگوید: تا روزی که زنده باشم با این تنگی نفسهایم و درد سینه و درد چشمهایم عشق میکنم. گلههای فراوان او از استرسهایی که یک جانباز، برای پیگیری روال درمان مجروحیتهایش تحمل میکند، شنیدنی است. آقای یزدانپناه، غیر از مجروحیت شیمیایی، مجروحیت دیگری هم دارید؟ نه؛ ۱۵ساله بودم که برای اولین بار در جبهه شرکت کردم و در همان بار اول هم شیمیایی شدم. ۲۱ فروردین ۶۶ بود که شیمیایی شدم. من جبهه زیاد نبودم و با حساب آموزشیام نزدیک به سه ماه بوده است. اگر امثال من نمیجنگیدند، وضعیت امروزمان بهمراتب بدتر از سوریه بود با آن سن کم چرا به جبهه رفتید؟ اتفاقاً همین امروز یک خانم مسنی یک حرفی به من میزد، میگفت: شما آن زمان ۱۵سالهات بوده است، از روی شور رفتی جبهه و از روی شعور نرفتی. گفتم: من اگر شعور جنگیدن نداشتم که شوری برایم به وجود نمیآمد. آن زمان مردم و کشور در خطر بود و من اگر آن روز نمیرفتم شما نمیتوانستید امروز با خیال راحت کنار من بنشینید و در مورد این مسائل صحبت کنید و الآن وضعیتمان بهمراتب بدتر از سوریه و افغانستان و عراق میشد. کجا زندگی میکنید؟ من بچه کاشمر هستم؛ از توابع استان خراسان رضوی و از سال ۷۵ بهتشخیص پزشکان بنیاد به شمال رفتم و تا سال ۸۶ در شهسوار تنکابن، تقریباً یازده سال زندگی کردم و سال ۸۶ نیز بهتشخیص دکتر جوادی فوقتخصص قرنیه و دکتر قانعپور متخصص ریه به تهران آمدم و بهدنبال آن چشمهایم را سه بار پیوند قرنیه کردم و برای ریهام نیز کاندیدای پیوند هستم. از چهزمانی تحت درمان قرار گرفتید؟ من ۲۱ فروردین ماه ۶۶ شیمیایی شدم و ۲۳ فروردین ۶۶ تحت درمان دکتر حسین الیاسی در بیمارستان لقمان الدوله تهران درآمدم تا ۲۴ خرداد ۶۶ برای اولین مرحله درمان، بستری بودم. از آن به بعد مدام در بیمارستان لقمان، بیمارستان طالقانی، ساسان، بقیةالله، بیمارستانهای شهرستان و ... بستری بودهام. با وجود آلودگی تهران، بهخاطر امکانات مورد نیاز باید در تهران باشم مشکل ریهتان چیست؟ حدود ۱۲ سال در شمال بهخاطر مشکل چشمی و ریوی زندگی کردهام و الآن دکتر قانعی که فوقتخصص ریه هست گفته: ریهات به یک وضعیت بدی رسیده است. با وجود اینکه تهران آلوده است لازم است بهخاطر امکانات در تهران باشم. دکتر گفت: شما آنقدر وضعیت ریهتان وخیم است که اگر کوچکترین مشکلی پیش بیاید و به کما بروید دیگر برگشتتان خیلی سخت و غیرممکن است. روی همین حساب با وجود مشکلات آلودگی و زندگی پرهزینه مجبور به زندگی در تهران شدهایم و این یک معضل سخت هم برای ما، هم خانواده و هم شاید برای بنیاد باشد. من در شهرستانی که زندگی میکنم خانهام سی میلیون است، برای زندگی در تهران ۶۰ میلیون فقط باید خانه رهن کنم. با سختی و بهزور توانستم بنیاد را راضی کنم که با ۴۵ میلیون خانهای در کاشانک رهن کنند که نزدیک به بیمارستان مسیح دانشوری باشد و این اتفاق بعد از پنج سال بستری بودنم در تهران انجام شد. مشکلات شما بهعنوان یک جانباز شیمیایی چیست؟ من دو چشمانم را پیوند کردم و کاندیدای پیوند ریه هستم و جزو جانبازهای ویژه محسوب میشوم. بهتجویز پزشک از شهرستان به تهران برای پیوند ریه و قرنیه آمدهایم. روال گرفتن دارو روال وقتگیر و مشکلی است. روند کاری که بنیاد در پیش گرفته است نیز برای جانباز مشکلساز است. جانباز نمیتواند بهدلیل مشکلات جسمی در صف دارو بایستد/ استرس پیگیری بیمه بیشتر از هزینههایش است من برای تهیه دارو باید یک روز نزد دکتر بروم و نسخه بگیرم و بعد از آن نسخه را به بیمه ببرم و خدمات درمانی آن را تأیید کند و باز به بنیاد شهید بروم و اگر آن داروخانه طرف قراردادشان باشد کارم راه بیفتد. شاید برای انجام آن کارها یکی دو روز طول بکشد و امثال من با ماشین عمومی مثل مترو و اتوبوس هم نمیتوانیم تردد کنیم، شاید تهیه دارو گاهی منجر به پرداخت فقط ۲۰۰ هزار تومان پول آژانس شود که برای پرداخت آن فقط باید از خرج زندگی خود بکاهیم. رفتن به بنیاد، رفتن به داروخانه و امثال آن روال اذیتکننده و هزینهبری شده است که با توجه به کمیاب شدن برخی داروها تازه آیا دارو را فلان داروخانه داشته باشد یا نه. باید داروخانه به داروخانه دنبال داروی مورد نظرمان باشیم. یک مشکل دیگر؛ هزینه آن دارو است، جانباز هفتاد درصد که یک میلیون و خوردهای حقوق میگیرد چقدر پول درمان و دارو بدهد؟ حداقل قیمتش ششصد هزار تومان است. دویست، سیصد هزار تومان پول تردد برای تهیه دارو میشود و من هزینه را یک میلیون تومان حساب میکنم. خوب، شخصی که یک میلیون و خردهای حقوق میگیرد چگونه این هزینهها را برآورد کند؟ خود جانباز هم نمیتواند بهدلیل مشکلات جسمی دنبال درمان برود و نمیتواند در صف دارو بایستد درحالی که در بیمه خدمات باید در صف بایستد. در بنیاد شهید نیز باید چند ساعت منتظر بنشیند تا نامه را بگیرد که باز هم نمیتواند. تازه بعد از این صف ایستادن، گاهی بنیاد میگوید: شما دارو را تهیه کنید و بعد بیایید و از ما پولش را بگیرید. در این حالت کل پول را نمیدهند و بهانه میگیرند که تاریخش گذشته و یا مُهر ندارد و ... و هزینه مقداری از آن را میدهند و هرروز باید پیگیر شویم که چه شد؟ یا میگویند: چند ماه صبر کنید، یا میگویند: بودجه نداریم. داستان دارد و استرسهایش بیشتر از هزینههایش است. بسیاری از جانبازان از امکانات پیک بنیاد شهید خبر ندارند/ مشکل درمان جانباز را حلکردن، یک مسئله حیاتی است چطور این مشکلات را حل میکنید؟ با مجوزی که از آقای دکتر عباسپور گرفتم زمانی که رئیس درمان بودند و الآن نیز معاونت بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران مرکز هستند، وضعیت من فرق کرد. چند جانباز دیگر شبیه من هم هستند که دارویشان را بنیاد شهید تهیه میکند. برای مثال من نسخهای را که میگیرم به پیک بنیاد زنگ میزنم. بسیاری از جانبازان از این مسئله خبر ندارند و نمیگذارند به گوش دیگر جانبازان برسد. حرفهایی که من الآن میزنم، میدانم بعداً مشکل برایم ایجاد میکند، از این نگران نیستم، این حرفها باید گفته شود. مشکل درمان جانباز را حل کردن، یک مسئله حیاتی است. من ِ جانباز منبع درآمدم از ۱۰ جا نیست و یک جانباز حالت اشتغال بنیاد شهید هستم و از خودشان حقوق میگیرم و همان را هم خرج دارو درمان کنم، دیگر خرجی برای زندگی نمیماند که خرج زن و سه بچه را بدهم. بنیاد شهید که خود را متولی جانباز و ایثارگر و خانواده شهید میداند باید وظیفهاش را نیز انجام دهد. ما بیرون از ایران مجروح نشدیم/ وظیفه بنیاد است که مشکلاتمان را حل کند ما بیرون از ایران مجروح نشدیم! ما عراقی و آمریکایی نیستیم، ما اسرائیلی نیستیم. آدم هستیم و برای این نظام و وطن و اسلام رفتیم، حالا مجروح شدهایم و اگر هم بخواهیم خودمان مشکلاتمان را حل کنیم، نمیتوانیم. چرا جانباز باید استرس تهیه دارو داشته باشد؟ وقتی هزار مشکل دیگر اعم از زندگی، خانواده، خرج بچه و ... هم دارد. من الآن بهزور خواهش و التماس و مشکلات بیش از حد خانوادگی و زندگی که داشتم توانستم به بنیاد بفهمانم که داروی مرا شما تهیه کنید چون در توان من نیست و الآن حدود سه سال است که این کار انجام میشود و خبر دارم که برای تعداد معدودی این کار انجام میشود، برای مثال آقای زنگآبادی یکی از جانبازان شیمیایی که در خانه افتاده است، حال چگونه برای خودش دارو تهیه کند و در صف دارو بایستد. بهنظر من اگر بنیاد این کار را برای همه انجام دهد، کار خیلی شاقی نکرده است. اگر برای این جانبازان هزینه نکنند از بین میروند. آن جانبازی که واقعاً درد دارد و گرفتار است و پول ندارد و کسی نیست برایش دارو تهیه کند. حداقل یک پیک برایش بگذارند. بهخاطر بدرفتاریها، برخی جانبازان حاضرند بمیرند اما برای پیگیری به بنیاد شهید نروند/ برخی متولیان امر، منتظرند یکی یکی بمیریم پس بهنظر شما مشکلات درمانی جانبازان شیمیایی بیشتر از کمکاری بنیاد است؟ متأسفانه هم کمکاری بنیاد در رسیدگیهاست و هم برخوردهایی که با جانبازان دارد، برای مثال از بس توهین و بدرفتاری میکنند جانباز حاضر است بمیرد اما دیگر به بنیاد شهید نرود. من ۲۶ سال است که با بنیاد درگیر هستم و این اواخر، شاید ۴ سال است که با بنیاد مرکز درگیر هستم و به حساب مشکلات درمانی خیلی از مشکلات دیگر مطرح میشود، آقای زنگآبادی همین جانبازی که گفتم اوضاع وخیمی دارد دو بار که به بنیاد رفته بود، بهقدری مورد ناملایمتی و بیمهری قرار گرفته بود که دیگر حاضر نبود به آنجا برود، با این که بنیاد شهید متولی این کار است و برای این کار متولد شده است، نمیدانم چرا متولیان امر در آنجا انگار منتظر هستند ما یکی یکی بمیریم و من بشخصه فکر میکنم تاریخ مصرفم گذشته است و به درد نمیخورم و نمیتوانند از من استفاده کنند. اگر استرسها کم شود، درمان بیشتر جواب میدهد غیر از درمان فکر میکنید جانباز شیمیایی چه مشکلات دیگری دارد؟ اگر جانبازان شیمیایی در درجه اول رفاهشان تأمین باشد؛ اگر کار جانباز و مشکلات رفاهی جانباز برطرف شود که خودش و خانوادهاش اول نگرانی و استرس نداشته باشند و در یک رفاه نسبی باشند، بسیاری از مشکلات درمانیاش نیز حل میشود و هزینههای درمانیاش هم پایین میآید چون استرس، ناراحتیهای جانبازان را افزایش میدهد. این را من تجربه کردم و با سند میگویم. من یک سال تمام از زیر اکسیژن نمیتوانستم در بیایم و الآن هم که صحبت میکنم کمبود اکسیژن پیدا میکنم و اگر به جایی میرفتم میبایست اکسیژنساز با خودم میبردم. در خانه هر دستگاهی را که برای کمک به ریه میآید من دارم و شب دستگاه به خودم وصل کنم و با اکسیژن زندگی میکنم. اگر استرسها و مشکلات رفاهی ما کم شود، صددرصد درمان ما بیشتر جواب میدهد. من قبلاً ۱۰ قدم هم نمیتوانستم بروم و خیلی جانبازان دیگر همین مشکلات را دارند. این بچهها را اذیت میکند و یکی یکی از بین میروند. بهگفته خود جانبازان شیمیایی برخی داروهای جانبازان شیمیایی تحریم شده است. بهدنبال آن مشکل نایاب شدن برخی از این داروها را در داخل کشور داشتهایم. آیا شما هم این مشکل را دارید؟ بین خیلی از جانبازها این مشکل را دیدهام. اما خودم مشکل خاصی در تهیه دارو ندارم، یک نوع اسپری سروتاید (serotide) است که در ایران وجود ندارد و از وقتی ایران تحریم شده است کمیاب شد و بهتدریج دیگر در بازار نیامد و تهیه آن با مشکل روبهرو شد. جایگزین آن سیمبیوکورت شد که کارایی سروتاید را برای ما ندارد. بسیاری از جانبازان برای تهیه دارو مشکل دارند و جانبازانی را میشناسم که یک سال پیش دارویی را با ۱۰۰ الی ۲۰۰ هزار تومان تهیه میکردند الآن حدود یک میلیون تومان قیمت آن شده است. نمیدانم که کل داروها را تحریم کردند یا فقط شیمیاییها را، ولی مثلاً برای گرفتن اسپری که میروم میگویند: تحریم شدهایم و اسپری وجود ندارد، و وقتی از قیمت بالای دارو سؤال میکنیم، میگویند: در تحریم هستیم و این نیز بهزحمت پیدا میشود. تهیه دارو واقعاَ کار دشواری است. تا روزی که زنده باشم با تنگی نفسها و درد چشمهایم عشق میکنم/ به جبهه رفتنم افتخار میکنم چرا در موزه صلح فعالیت میکنید؟ به تنها چیزی که فکر میکنم صلح است بهخاطر همین وارد موزه صلح هم شدم چون نه سودی دارد و نه پولی میدهند. نمیخواهم فرد دیگری مثل من دچار این آسیبها و مشکلات شود. دیگر از جنگ و خشونت بدم میآید و دوست ندارم هیچ انسانی در کره زمین دچار این مشکلات شود. پشیمان نیستید که در جنگ شرکت کردید؟ بههیچوجه؛ به جبهه رفتنم افتخار میکنم و تا روزی هم که زنده باشم با این تنگی نفسهایم و درد سینه و درد چشمهایم عشق میکنم. صد بار دیگر هم اگر اینطور مجروح شوم، برای کشورم و انسان و انسانیت میجنگم. اگر خدای نکرده به کشورمان دوباره تجاوز شود و اتفاقی بیفتد با همین وضعیتم حاضرم بجنگم. حتی اگر تنها بتوانم جلوی یک نفر دشمن بایستم که مقداری عقب بیفتد و نتواند جلو بیاید، همین کار را میکنم. |
↧
برخی جانبازان حاضرند بمیرند اما به بنیاد شهید نروند
↧