به گزارش جهان، محسن سلگی در برهان نوشت: بدون شک یکی از اثرگذارترین فیلسوفان معاصر ایران سید حسین نصر است که سودای بازگشت به سنت و پی ریزی جامعه ای سنتی را در سر میپروراند. دغدغه اصلی نصر و هم قطاران او، نقد انسان گرایی افراطی نهفته در مدرنیسم غربی و بازگرداندن انسان به آغوش عالم قدسی است. از این رهگذر، نصر خیز بلندی در راستای مخالفت با مدرنیته و در دفاع از سنت بر میدارد. سنت از دیدگاه سنت گرایان نه لزوماً یک امر تاریخی، بلکه به معنای پیوند با منشأ جهان هستی و امر قدسی است. سنت مجموعه اصولی است که از عالم بالا فرود آمدهاند و در اصل عبارتاند از یک نوع تجلی خاص ذات الهی، همراه با اطلاق و بکارگیری این اصول در مقاطع زمانی مختلف و در شرایط متفاوت برای یک جماعت بشری خاص. نصر، ریشه بحران انسان متجدد را بریدن از اصل و ریشه خود میخواند. انتقاد وی بر هویت انسان مدرن آن است که ظاهر و نیازهای متغیر او محور قرار گرفتهاند و بدین سان گوش انسان مدرن ندای باطن را نمیشنود. بارزترین انتقاد نصر از دنیای متجدد به غلبه دمکراسی بر میگردد که بر همان اصل اومانیسم یا به تعبیر وی فردپرستی استوار شده است. در تفکر نصر، جهان بر وحدت استوار است و معیار نه واقعیت، بلکه حقیقت است. بدین جهت، دموکراسی یا حکومت مردم بر مردم قابل قبول نیست، چون عالی تر یا وجود نمیتواند از پست تر یا موجود ناشی گردد. نقدی بر آراء و اندیشه های سیدحسین نصرنقد بنیادینی که به مدعای نصر مبنی بر وحدت درونی و کثرت بیرونی ادیان وارد است آن است که اگر یک آیین بشری یا شخصی به نام بودا، مسیری را طی کرده و به کشف و مکاشفاتی رسیده باشد، ربطی به دین الهی و آسمانی ندارد. ادیان طولی آسمانی و الهی مثل دین حضرت نوح (ع)، حضرت ابراهیم (ع)، دین حضرت موسی (ع)، عیسی (ع) و پیغمبر خاتم (ص) که به واقع یک دین هستند همگی حق و در طول هم بوده و دین بعدی مکمل دین قبلی بوده است. این در حالی است که انسان شناسی نصر جنبه دینی و عرفانی دارد، که نه صرفاً از اسلام وادیان طولی، بلکه عمدتاً از ادیان عرضی و عرفانهای هندی، چینی، مسیحی و یهودی متأثر است. سؤال و خدشه بنیادینی که متوجه نظریه وحدت ادیان اوست این است که چگونه میتوان هم جامعیت و هدایت گری اسلام را برای تمام انسانها در زمانهای مختلف پذیرفت که از بدیهات و ضروریات اسلام است و هم ادیان دیگر نظیر بودایسم را تجلیات الهی دانست؟ در ضمن نصر مشخص نکرده است که مقصود از تجلیات الهی، تجلیات تکوینی است که در آن صورت، شیطان و تمام جریانهای بت پرستی و شیطان پرستی هم از تجلیات تکوینی خداوند به شمار میآیند، ولی به هیچ وجه نمیتوان تجلیات تشریعی را نتیجه گرفت و حقانیت هدایت گری برای ادیان ساخته و پرداخته بشر به دست آورد. بسیاری از مکاشفات عرفانی زاییده خواطر شیطانی است. بر این اساس عارفان باید شهود خود را برای تمییز میان کشف متصل با کشف منفصل به قرآن و عقل عرضه کنند تا در صورت هماهنگی آن را بپذیرند و در غیر این صورت طرد نماید. نصر برای توجیه کثرت ادیان الهی و بشری و حتی ادیان تحریف شده و ادیان بت پرست بر این باور است که ذات مطلق احدیت در ادیان مختلف به یک صورت متجلی نمیشود. حقیقت کل در کیان ادیان مختلف، زمانی به شکل اسطوره ای و زمانی به صورت یکتاپرستی مجرد تجلی میکند. گاه اسماء و صفاتش را به اشکال و اصوات زبان قدسی تجلی میبخشد و زمانی دیگر به صورت ارباب انواع مقدسی که مظهر نیروهای الهیاند، تجلی میکند (نصر، ۱۳۵۹: ۴۲). نصر به نظریه کثرت گرایی دینی روی خوش نشان میدهد و میگوید:" ما از وحدت ادیان صحبت میکنیم و این وحدت را در عالمی ورای طبیعت میبینیم، در حالیکه حقیقت ورای صورت در عالم صور و تعینات متجلی میشود و در آن عالم رنگ و کثرت به خود میگیرد بدون اینکه وحدت از بین برود. در این عالم کثرت میتوان از قرابت ادیان مختلف مانند اعضای یک خانواده سخن گفت، مانند ادیان ابراهیمی و هندی و غیره. اجازه بدهید مثالی بیاورم که این پاسخ را روشن کند. اگر نور آفتاب را رمز حقیقت متعالی ادیان ببینیم هنگامی که این نور شکسته میشود به الوان مختلف تقسیم میشود که همه نور است ولی یکی سبز و دیگری قرمز و قس علی هذا. سپس متوجه میشویم که چند رنگ مانند صورتی و قرمز و یا بنفش و آبی با هم قرابت دارند و میتوان به شکل معقولانه از این قرابت که توسط چشم ما دیده میشود سخن گفت بدون اینکه منکر نور واحد بی رنگ شویم" (نصر، الف ۱۳۸۵: ۱۲). این اندیشمند سنت گرا بر این نظر تاکید میورزد که پیروان حکمت خالده و فلسفه ماوراء در عین حال با پیروان نسبیت که معتقدند همه ادیان نسبی و ساخته و پرداخته جوامع بشریاند و منشأ الهی ندارند که به کیان هر دین مطلقیت میبخشد و نیز با آنانکه تنها دین خود را بر حق و ادیان دیگر را خالی از حقیقت میداند، مخالف است (نصر، ۱۳۵۹: ۳۵). رویکرد نصر در مساله کثرت گرایی ادیان شباهتهای قریبی با رویکرد جان هیک دارد. تفاوت عمده ای که میان این دو متفکر وجود دارد آن است که جان هیک تبلورهای گوناگون حقیقت دین را در هر عالم به منزله واکنش انسانی به حضور الهی تلقی میکند ولی نصر آنها را بیانات الهی در پرتو اوضاع و احوال انسان گوناگون میداند. از منظر نصر، مساله تنوع ادیان یک مسئله ما بعدالطبیعی و هستی شناختی است و با مبانی فلسفه جاودان به توجیه کثرت ادیان میپردازد. هیک نیز کثرت ادیان را میپذیرد اما موضع هیک، یک موضع سوبژکتیویستی و اومانیستی به دین است این در حالی است که دیدگاه نصر در خصوص دین مبتنی بر وحیانیت است (عدنان، ۱۳۷۶: ۲۵). اشکال عمده ای که بر نظریه کثرت گرایی دینی نصر وارد است آن است که چگونه میتوان به حقانیت ادیان مختلف شرقی و غربی تحریف شده اعتراف کرد و از طرفی قائل به حقانیت بی چون و چرای دین اسلام شد. نصر از یک سو این دیدگاه را مطرح میکند که هیچ متن مقدسی در جای خود به اندازه قرآن، جهانی نیست و اساساً هیچ دینی در دنیا نمیتواند ادعای جهانی بودن داشته باشد (نصر، ب ۱۳۸۵: ۱۲۶). در هر حال ادعای اصلی سنت گرایان در خصوص کثرت گرایی دینی آن است که همه ادیان جلوههای تحقق سنت واحده هستند، به همین اعتبار برای همه ادیان نوعی مشروعیت در ظرف زمان و مکان خود قائلاند و از این رو کثرت ظاهری ادیان را لازم میدانند در عین اینکه قابل به وحدت متعالی ادیان هستند و از این حیث به همان اندازه به اسلام و مسیحیت اهمیت میدهند که به مذهب هند و یا اعتقادات سرخ پوستان. پر واضح است که سنت گرایانی چون نصر که بر پلورالیسم دینی صحه میگذارند هرگز قادر به حل تناقضات آشکار در نظریه پلورالیزم دینی نیستند. نقدی دیگری که به آراء نصر در خصوص کثرت گرایی دینی وارد میشود آن است که مثلاً اسلام ایده آل اجتماعی کاملاً مساوات طلبی را ارائه میدهد که بر اساس آن در تکالیف دینی هیچ گونه امتیاز و برتری ای که بر پایه موقعیت اجتماعی، شغل، رنگ یا نژاد صورت گرفته باشد، مورد پذیرش نیست و این در حالی است که مثلاً در مذهب هند و نه تنها مقام روحانی وجود دارد، بلکه این مقام در قالب یک نظام طبقاتی خاص مصون میماند. بدیهی است که نصر و همکاران او با ارزیابی خود را به جای آنکه به طور درون دینی و در چارچوب دین خاصی نظیر اسلام انجام دهند، بر پایه این اصل صورت دادهاند که میتوانند همه ادیان را از یک منظر متعالی و برتر و به تعبیر دیگر از منظر برون دینی بنگرند. اشکال عمده دیگری که متوجه رویکرد پلورالیستی نصر است آن است که کثرت گرایی به معنای قیاس ناپذیری ادیان اعم از ابراهیمی و غیرابراهیمی با تعالیم اسلامی ناسازگار است چرا که اسلام خود را نه یک قید فرهنگی بلکه یک دین مسلم و برای همه انسانها معرفی میکند در حالیکه کثرت گرایی دینی تفاوتهای موجود میان اسلام و دیگر سنتها را معلول پیشامدهای فرهنگی میداند. نصر و حامیان پروژه فکری او به جای اصول و تعالیم اسلام از سنت و شهود عقلی به عنوان معیار ارزیابیهای خود سود میجویند که با روح و جوهر محکمات قرآنی در تنافر و تضاد است. نسبت سنجی رابطه میان سنت گرایی و پست مدرنیزمحقیقت امر آن است آنچه سنت گرایانی همچون نصر از آن دفاع میکنند به نحوی از انحاء در آراء و اندیشههای متفکران پست مدرن نیز مطرح میشود. به عنوان مثال، میشل فوکو که متفکری پست مدرن به شمار میآید در کتاب معروف خویش تحت عنوان ”تاریخ جنون“ تیمارستان را پدیده ای مولود مدرنیته میداند. از نظر فوکو در جامعه سنتی دیوانگان درون جامعه هستند و از متن جامعه مفارق نیستند. در جامعه سنتی دیوانه داخل یک خانواده است و زندگی خود را دارد، میخورد، کار میکنند و حتی ازدواج میکند و صاحب فرزند میشود، اما نگرش مدرن با تعریف و تحدید عقلانیت خاص خود هر آن کس را که مغایر با اصول عقلانی رفتار نماید دیوانه معرفی میکند و او را طرد میکند و در گوشه ای از شهر حصاری را دور او میکشد و به تدریج دیوانه خانه درست میشود. هایدگر نیز یکی از متفکران پست مدرن است که مشکل تفکر مدرن را برای انسان این میداند که مدرنیته از ابتدا انسان را بی خانمان کرد. انسان همچون جوهری روحانی تصور میشد که در دنیا که از جنس جوهر مادی است جایگاه مشخصی ندارد. از نظر هایدگر زمانه ما، زمانه عسرت است؛ چون میل به قدرت به صورت سلطه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و تکنولوژیک بر عالم تحمیل شده است. هایدگر بر این نظر پای میفشارد که رهایی از بی خانمانی که بشر امروز گرفتار آن شده است تنها با رویگردانی از عقلانیت تکنولوژیک حاصل میشود. پسامدرنیست ها مخالف هرگونه تبیین کلیت بخش یا به بیان لیوتار، روایتهای کلان هستند؛ بنابراین از این منظر نه درگستره علوم و نه در پهنه علوم انسانی روزنه ای برای ورود و حضور فراروایت ها و فرا روشها گشوده نیست. پسامدرنیست ها حقیقت کلان را رد میکنند و این ایده را مطرح میکنند که تنها روایتهایی از حقیقت میتوانند وجود داشته باشند. آنان بر این گفته میشل فوکو تاکید میورزند که هر جامعه ای نظام حقیقت مخصوص به خود را داراست و نمیتوان تفسیری واحد و معین از یک حادثه ارائه داد (وبستر، ۱۳۸۲: ۲۹۱- ۲۹۰). پسامدرنیسم، جهان ما را عالمی ناهمگن و نامتجانس برساخته از خیل کثیر تأویلها و تعبیرهایی میداند که در آن معرفت و حقیقت اموری امکانیاند و از همین روی، سرانجام قطعیت ناپذیرند. در چنین جهانی هویت ذاتاً نامتمرکز و سیال است؛ زیرا همواره در مناسبات بی ثبات، تفاوت شکل میگیرد (جی دان، ۱۳۸۴: ۴۰۹). بنابراین نوعی کثرت گرایی را در شرایط پست مدرن میبینیم که در آن دین، سنت و اندیشههای سایر اقوام، مثل آیینهای شرقی نیز همچون همان خرده روایتها تلقی میشوند که نه کاملاً نفی میشوند و نه مطلقاً پذیرفته میشوند. نگرش پست مدرن ممکن است به نسبت رجوع کند اما سنت گرا نیست و این مطابق با ویژگی کثرت گرایی پست مدرنیسم است (کهون و لارنس: ۱۳۸۴: ۵۸). سنت گرایان نیز همچون پست مدرنها بر شیپور مخالفت با مدرنیته میدمند و در بستر این تجدد ستیزی دست میافشانند و پای میکوبند اما این تجددستیزی مورد پشتیبانی سنت گرایان از منظری به شکل کلی متفاوت از پست مدرنها صورت بندی میشود. سنت گرایان همچو پست مدرنها مخالفت عقلانیت مدرن هستند اما روش شناسی آنارشیستی پست مدرنها را بر نمیتابند؛ چرا که نظام هستی شناسانه پست مدرنها بر مبنای ضدیت با معرفت شناسی و نسبیت روش شناسانه پی ریزی و مفصل بندی میشود. این در حالی است که سنت گرایان به وحدت روش شناسانه و هستی شناسانه باور دارند و به فراروایت اعتقاد جازم و راسخ دارند. سنت گرایان و پست مدرنها هر دو نگاه انتقادی به مدرنیته دارند. وقوع جنگهای جهانی در ابتدای قرن بیستم عامل تعیین کننده ای در ایجاد اندیشههای پست مدرن بود. همچنین پدیده جنگ سرد بین دو ابر قدرت قرن بیستم و ایجاد مخاطرات و دغدغههایی که ناظر بر نا امن شدن جهان به مثابه محل زندگی بشر بود در نگاه انتقادی فیلسوفان پست مدرن به مدرنیته بی تأثیر نبود. این فجایع پیامد نگرش مدرن و روشنگری بود و فیلسوفان پست مدرن از جمله لیوتار طرح روشنگری و اومانیسم دکارتی را عامل پدید آورنده یک سلسله نابسامانیهای اجتماعی و سیاسی قلمداد نمودند (سلدان و ویدسون، ۱۳۷۷: ۲۳۱). سنت گرایان نیز همچون پست مدرنها، تجدد را به مهمیز نقد خویش میکشند. مقصود دومراد از تجدد، آن فرهنگ و تمدنی است که از دوره رنسانس در غرب آغاز شد و اکنون دامنهاش به سراسر جهان کشیده شده است. به عبارت دیگر، مقصود همان مدرنیته است. اما وقتی می گوییم سنت گرایان تجدد را نمیپذیرند، مراد و منظور آن دسته از مبانی فکری و احساساتی است که در دوران مدرن بر اذهان و قلوب آدمیان حاکم گردیده و مردم را به سمت وسوی خاصی سوق میدهد. از جمله مهمترین مبانی تجدد که مورد حمله شدید و نقد سنت گرایانی چون نصر واقع شده، میتوان به اموری اشاره کرد، نظیر پذیرش مطلق عقل ابزاری و سود مدار با زمینی کردن علوم در عین حال فوق چون و چرا دانستن همین علوم زمینی شده؛ اومانیسم و اصالت انسان به جای اصالت خدا؛ محدود دانستن آزادی انسان فقط در مقابل حقوق انسانهای دیگر نه درمقابل خدا؛ کمی دیدن امور کیفی و خوب دانستن هر چیز نو و طرد امور قدیمی و سنتی. همانطور که اشاره شد مهمترین اشتراک سنت گرایان و پست مدرنها نقد مدرنیته و اومانیسم و عقلانیت ابزاری مترتب بر آن میباشد علیرغم این اشتراکات، اصلیترین تفاوت این دو جریان انتقادی در این است که پست مدرنیسم، نتیجه طبیعی و لازمه منطقی و در واقع ادامه همان جریان مدرنیسم است، چرا که در جریان مدرنیته، به قدری به عقل نقاد و خود بنیاد بها داده شد که این نقادیهای عقل دامنگیر خودش نیز گشت و در اینجا بود که جریان پست مدرن نیز زاده شد. اما جریان سنت گرا جریانی است که سعی میکند کلاً خود را از حال و هوای مدرنیته بیرون بکشد و باتکیه بر سنت به نقد مدرنیته بپردازد. در واقع، در عین اینکه هر دو جریان منتقد مدرنیتهاند، اما خاستگاه و موضع انتقادی این دو جریان با هم متفاوت است و لذا میتوان گفت مباحث سنت گرایان به گونه ای است که نه فقط مدرنیته، بلکه جریان پست مدرن را نیز مورد حمله قرار میدهد. نتیجه گیریاگرچه نصر علی الظاهر به اومانیسم غربی میتازد اما او در تهافتی آشکار از پلورالیسم دفاع میکند. او در عین اینکه در بسیاری از آثار خود از وحدت متعالی ادیان سخن میگوید اما تلویحاً و تصریحاً بر پلورالیزم نیز مهر تأیید می زند و این نظر را مطرح میکند که تمامی ادیان بر حق هستند، به عبارتی ساده تر ادیان قیاس ناپذیرند و همه آنها بخشی از یک حقیقت واحد هستند. مخالفت نصر با مدرنیته نیز جنبه محتوایی ندارد و او علیرغم اینکه به سوبژکتیویسم و تجدد نهیب میزند، اما همچون متفکران سکولار از اسلام سیاسی تبری میجوید و کباده دین شخصی و حداقلی را میکشد وردای سکولاریزم سیاسی را بر تن میکند. نصر که علاقه مفرطی به عرفان دارد طرز نگاهش به دین متأثر از رویکرد طریقتی – عرفانی است و به همین اعتبار چندان با قرائت فقاهتی و ایدئولوژیک از اسلام بر سر مهر نیست. به نظر میرسد علیرغم کوشش نصر جهت احیای سنت و مبارزه بی امان او با مدرنیته، به دلیل تناقضات بنیادین در منظومه فکری او از جمله ناسازگاری پلورالیزم باوحدت گرایی و برداشت تقلیل گرایانه او از مدرنیته، پروژه سنت گرایی او چندان وافی و قرین موفقیت نبوده است. منابعجی دان، رابرت. (۱۳۸۴). نقد اجتماعی پست مدرنیته. بحرانهای هویت. ترجمه صالح نجفی. تهران: نشر پردیس دانش.سلدان، رامان و ویدسون پیتر. راهنمای نظریه ادبی معاصر. ترجمه عباس مخبر. تهران: نشر طرح نو.عدنان، اصلان. (۱۳۷۶). ادیان، مصاحبه ای با جان هیک و سید حسین نصر. ترجمه احمدرضا جلیلی. مجله معرفت. شماره ۲۳، زمستان.کهون، لارنس (۱۳۸۴). متنهایی برگزیده از مدرنیسم تا پست مدرنیسم. ترجمه عبدالکریم رشیدیان. تهران: نشر نی.نصر، سید حسین. (۱۳۵۹). نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت. تهران: نشر خوارزمی.نصر، سید حسین. (الف ۱۳۸۵). گفتگوی اختصاصی با سید حسین نصر. روزنامه شرق، مرداد.نصر، سید حسین. (ب ۱۳۸۵). نبرد ایمان در جهان آینده، ترجمه محمدمیرزا خانی. روزنامه کارگزاران، شهریور.وبستر، فرانک. (۱۳۸۲). نظریههای جامعه اطلاعاتی. ترجمه اسماعیل قدیمی. تهران: قصیده سرا. |
↧
نقدی بر اندیشه های حسین نصر
↧