اشعاری به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام:ذکر نزول عطا، یا حسن و یا حسینعلت لطف خدا، یا حسن و یا حسین تا که خدایی شوم، کرب و بلایی شوممی زنم از دل صدا، یا حسن و یا حسین بانی اشک دو چشم، رحمت جاری حقآبروی چشم ها، یا حسن و یا حسین قبلة حاجات ما، اوج عبادات ماروح مناجات ما، یا حسن و یا حسین یکی بدون حرم، یکی بدون کفنسرم فدای شما، یا حسن و یا حسین هر دو شهید مادر، هر دو غریب مادرکشتة یک ماجرا، یا حسن و یا حسین حسن امام حسین، حسین اسیر حسنهردو به هم مبتلا، یا حسن و یا حسین تاب و قرار زینب، ذکر فرار زینبدر وسط شعله ها، یا حسن و یا حسین علی اکبر لطیفیان---------------------------------------------------------------------------------تا زهر هلاهل به حسن(ع) کارگر افتادگویی به تمام جگر او شرر افتاد بالا چوبیاورد به تشتی همه ی زهرای وای که خون جگرش در نظر افتاد زینب چو به احوال برادر نگه انداختنالید وز او اشک روان از بصر افتاد آنگاه که روحش زبدن رفت حسین(ع)گفتبرخیز برادر که خلل در کمر افتاد اطفال صغیرش همه نالان و غمینندقاسم به فغان بر روی نعش پدر افتاد بردند که دفنش کنند خانه ی جدشاز تیر عدو بر بدن او اثر افتاد گردید کفن سرخ زخون بدن اوگویی به شفق چهره ی قرص قمر افتاداز ماتم خونین حسن (ع)شاه کریماندر جنت حق مادر او خونجگر افتادشاعر: اسماعیل تقوایی----------------------------------------------------------------------------هر نگاهت شکيب مي بارد چشم هايت خلاصهی صبر است همهی عمر پر تلاطم تو لحظه لحظه حماسهی صبر است نقش انگشترت حکايت داشت*عزّتت را کسي نمي فهمد چه غمي جانگداز تر از اينساحتت را کسي نمي فهمد چشم بارانی ات پریشان ازظلمت سرد اين کوير شده چقدر اين قبيله بي دردندچشم هايت چقدر پير شده باز از آسمان روشن عشقماجراي هبوط معنا شد صلح و ... تنهائي ات رقم مي خوردغربت اين سکوت معنا شد نور حق را چه زود مي پوشاندسايه هاي کبود بد عهدي که به چشمان روشنت آقامي رود باز دود بد عهدي چشم هاي تو پر شفق گشتهابرواني پر از گره داري لشکر تو عجب وفادارندبين محراب هم زره داري آسمان هم به گريه افتادههمنوا با صداي زخمي تو در مدائن هنوز شعله ور استغربت کربلاي زخمي تو چقدر چشم هاي يارانتعشق و دلداگي نثارت کرد! دست بيعت شکن ترين مردمخيمه ات را چه زود غارت کرد مي کشد دست هاي بي رحميآخر از زير پات سجاده بين محراب عجب غريبانهآسمان روي خاک افتاده حضرت آسمان! چهل سال استجهل اين قوم خسته ات کرده خون شده قلبت از زميني هابي وفايي شکسته ات کرده حاجت تو روا شده ديگرشب اندوه رو به پايان است ولي از داغ اين غريبستانچشم هايت هنوز گريان است لحظه هاي وداع جاري بودشعلهی غربت و مروري سرخ چه گريزي به کربلا مي زداز دل لحظه ها عبوري سرخ: هيچ روزي شبيه روز تو نيستتير و شمشير و تيغ و سر نيزه به تن تو دخيل مي بندندنيزه در نيزه ، نيزه در نيزه* نقش انگشتر حضرت: العزةُ للهیوسف رحیمی |
↧
حسن امام حسین، حسین اسیر حسن
↧