همزمان با آغاز محرم حسینی، حجت الاسلام سید محمد حسین میرلوحی سلسله مباحثی در خصوص قیام اباعبدالله حسین (ع) آغاز کردند که متن کامل سخنرانی ایشان در شب سوم و چهارم محرم با موضوع محرم اباعبدالله ماه اشک است ماه زاری وناله برای سیدالشهدا؛ به این شرح است: شب سوم: عرض شد قصد اسلام رساندن پیام خود به دلها و قلبهای آماده است و در این مسیر با مخالفین و معاندین و دستهای شرک و نفاقی که اجازه ی رسیدن پیام به عامه ی مردم را نمی دهد جهاد می کند و این دستها را قطع می کند. از طرف دیگر در روایتی از پیامبر اکرم شرط ایمان و دینداری غلبه دادن محبت و دوستی در عالم است که عرض شد این جز با رفع فتنه و بلند کردن علم اسلام در سرتاسر عالم امکان ندارد. البته ما نمی خواهیم بزور مردمان را مسلمان کنیم! یا به تعبیر امروز به زور نمی خواهیم کسی را به بهشت ببریم،نه اینچنین نیست ولی تصور اینکه صلحی در عالم بدون غلبه ی اسلام اتفاق بیفتد تصور غلطی است.چون همیشه ملاء یعنی کسانی که می خواهند با قدرت خویش عالم را پُر کنند کار را خراب می کنند: فَقَالَ الْمَلَؤُاْ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ مَا هَاذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكمُ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَئكَةً مَّا سَمِعْنَا بهِذا فىِ ءَابَائنَا الْأَوَّلِين(مومنون/24)پس سران و اشراف قومش كه كافر بودند، گفتند: اين جزبشرى مانند شما نيست كه مىخواهد بر شما برترى جويد، و اگر خدا مىخواست[پيامبرى بفرستد] قطعاً فرشتگانى [را به پيامبرى] مىفرستاد، ما اين [سخنان] را ميان پدران پيشين خود نشنيده ايم. دقیقا قدرتمندان فهمیدند که دین می خواهد تفضل و غلبه و برتری بر مردم داشته باشد، اما همان مرض خود را به پیامبر خدا نسبت می دهند و می گویند او می خواهد بر شما برتری پیدا کند.بابا نوح علیه السلام که این آیه درمورد او نازل شده اگر واقعا می خواست بر مردم برتری پیدا کند که نمی آمد 950 سال صبر کند همان اول نفرین می کرد! این شیخ الائمه را مسخره کردند می گفتند این دیوانه است! ولی قدرتها اتفاقا می آیند انگی می زنند که تا بخواهی جوابش را بدهی کارت سخت می شود. خیلی جالب است در همان اول دعوت ابوجهل که در یوم الانذار جلسه ی دعوت را بهم ریخت او هم به ابوطالب همین حرف را زد و تعصب او را می خواست بر انگیزد که آیا تو می خواهی از برادر زاده ات اطاعت کنی!!؟ البته همین ابوجهل خودش چنان تکبری داشت که در تاریخ آمده است: (ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻣﺴﻌﻮﺩ) ﺍﺯ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﻭﻝ ﻛﺴﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻜﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺁﺷﻜﺎﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﻛﺮﺩ. ﺍﻭ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻨﮕﻬﺎﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ؛ ﻣﺮﺩﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﻗﺪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻣﻰ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﻧﺒﻮﺩ! ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻬﺖ، ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺟﻨﮕﻴﺪﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺳﺘﻮﺭﻯ ﺑﻔﺮﻣﺎﺋﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺛﻮﺍﺏ ﺟﻨﮕﺠﻮﻳﺎﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﺑﺎﺷﻢ؟ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺑﺮﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻛﺸﺘﮕﺎﻥ ﻛﻔﺎﺭ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ (ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﺑﻮﺟﻬﻞ ) ﻳﺎﻓﺘﻰ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻥ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﻴﺎﻥ ﻛﺸﺘﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺑﻮﺟﻬﻞ ﺩﺷﻤﻦ ﺳﺮﺳﺨﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺭﻣﻘﻰ ﺩﺍﺷﺖ. ﺭﻭﻯ ﺳﻴﻨﻪ ﺍﺵ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺗﺮﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﺳﺎﺧﺖ. ﺍﺑﻮﺟﻬﻞ ﭼﺸﻢ ﮔﺸﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻭﺍﻯ ﺑﺮ ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻭﺯﻯ ﺑﺎ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ، ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺗﺮﺍ ﻣﻰ ﻛﺸﻢ ؛ ﭘﺎ ﺭﻭﻯ ﮔﺮﺩﻧﺶ ﻧﻬﺎﺩﻡ ﻣﺘﻜﺒﺮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮ، ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﺟﺎﻯ ﺑﻠﻨﺪﻯ ﻧﻬﺎﺩﻯ، ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺩﺭﺩﻯ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻗﺪ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﻣﺮﺍ ﺑﻜﺸﻰ ؛ ﭼﺮﺍ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻄﻠﺐ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻧﺮﺳﺎﻧﺪ؟! ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺪﻧﺶ ﺟﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﺪﻣﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﮋﺩﻩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺮ ﺍﺑﻮﺟﻬﻞ ﺍﺳﺖ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻥ ﺍﺑﻮﺟﻬﻞ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﺑﻮﺟﻬﻞ ﺍﺯ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻮﺳﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺪﺗﺮ ﻭ ﻋﺎﺻﻰ ﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭼﻮﻥ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﺮﺩ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩ، ﻭﻟﻰ ﺍﺑﻮﺟﻬﻞ ﻭﻗﺘﻰ ﻳﻘﻴﻦ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺑﺖ ﻟﺎﺕ ﻭ ﻋﺰﻯ ﻗﺴﻢ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻨﺪ شما در اول انقلاب و وقتی بحث ولایت فقیه هم راه افتاد دیدید دشمنان چه گفتند: گفتند این ها می خواهند دیکتاتوری فقیه درست بکنند که با درایت امام خمینی (ره) و شاگردانشان این مساله را پاسخ دادند به اینکه این حکومت حکومت اسلام و قانون است ونه هوای نفس فقیه که اگر ذره ای این هوای نفس در او بیاید-حتی در غیر امور حکومتی - ولایت او منعزل است چون مرز بین غلبه ی اسلام و مبلغ اسلام سخت است این برچسب خوب می تواند در اذهان عوام موثر باشد.توضیحی عرض بکنم یک دو راهی سخت: - از طرفی همان طور که دیده شد صاحبان حکومت اسلامی باید داعیه غلبه ی آن را داشته باشند: اگر شما سیاستمداری در جامعه را دیدید که نخواهد در قلل عالم پرچم اسلام و حرام و حلال محمد ص برافراشته شود باید از او فرار کنید: حالا ببینید اباعبدالله در منزل بیضه یکی از منازل مکه تا کربلا در مورد این افراد چه می فرمایند: (اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ رَسُولَ اللّه صلّى اللّه عليه و آله قالَ :مَنْ رَاى سُلْطانا جائراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّه ناكِثاً عَهْدَهُ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّه يَعْمَلُ فى عِبادِاللّه بالا ثْمِ وَالْعُدْوانِ فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَلا قَوْلٍ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه اَنْ يُدْخِلهُ مَدْخَلَهُ:مردم ! پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود هر کس سلطان زورگويى را ببیند كه حرام خدا را حلال نموده و پيمان الهى را درهم مى شكند و با سنت و قانون پيامبر از در مخالفت درآمده و در ميان بندگان خدا راه گناه و معصيت و عدوان و دشمنى در پيش مى گيرد ولى او در مقابل چنين سلطانى با عمل و يا با گفتار اظهار مخالفت ننمايد بر خداوند است كه اين فرد را به محل همان طغيانگر در آتش جهنم داخل كند)طبرى ، ج 7، ص 300. كامل ابن اثير، ج 3، ص 280. مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 234. انساب الا شراف ، ج 3، ص 171. «رضایت بر حکومت اینها... رضایت بر غارتگری مال مردم است و هیچ مسلمی حق ندارد که رضایت بدهد به حکومت ظالمی ولو یک ساعت»(صحیفه امام ، ج 5، ص 29) پیغمبر اسلام می خواست در تمام دنیا وحدت کلمه ایجاد کند. می خواست تمام ممالک دنیا را در تحت یک کلمه توحید... قرار بدهد» صحیفه امام ، ج 2، ص 32« «... حکومت اسلام مثل سایر حکومتها نیست. سایر حکومتهای مادی ـ به هر رژیمی که هستند ـ اینها فقط کار به این دارند که نظم مملکت خودشان محفوظ باشد...فقط متکفل نظم مملکت خودشان هستند... می خواهد سایر کثافت کاریها را بکند حکومت به او کاری ندارد... کاری به او ندارند که در خانه ات تو چه می کنی...اما اسلام و حکومتهای الهی این جور نیستند... به تمام شئون انسان از آن مرتبه پایین مرتبة درجة پایین، تا هر درجه ای که بالا برود همه اینها را سر و کار با آن دارد. مثل این حکومتها نیست که فقط به باب سیاست ملکی کار داشته باشند»(همان ، ج 3، صص 219-20) - از طرفی باید مراقب خود باشد که دچار تکبر نشود: نباید خیال کند حالا که نماینده ی اسلام است می تواند رای و نظر خود را غلبه دهد. به تعبیری باید از استبداد رای فراری باشد. اگر حکومت اسلام که رئیسش با رعیت یکسان و دارالحکومه اش مسجد روی خاکهای گرم و سلطانش با کفش و جامة کهنه حکومت می کند و ملت در پناه آن با آرامش و در سایة عدل زندگانی می کند، روی کار آید، اساس انحرافات چپ و راستی بر باد می رود...«همان ، ج 2، ص 346» حالا که این فرد که در مسند حکومت با این دو راهی باریک و سخت برخورد می کند بسیار باید از این پست بترسد که مبادا لحظه ای از این جاده خارج شود و رعایت حرکت در بین این دو عین اعتدال است. شرط شروع غلبه:همانطور که گفته شد اسلام نمی خواهد بزور خود را غلبه دهد، البته زمانی که ایادی شرک اجازه رسیدن پیام اسلام را ندهند آن ایادی را قطع می کند اما یک شرط دارد. شرطی که به زیبایی از الگوی قیام حسینی درک می شود و آن هم همراهی جامعه دیندار است. کاروان حسینی در منزلگاهی به نام شراف رسیدند و در همان جا بود که حربن يزيد رياحى نيز با هزار مرد جنگجو بدين منزل وارد شد و چون نماز ظهر را به جماعت خواندند امام رو به طرف مردم ایستاد و خطاب به آنها فرمود: ((اَيُّهَاالنّاسُ اِنَّها مَعْذِرَةٌ اِلَى اللّه وَاَليْكُمْ وَانِّى لَمْ آتِكُمْ حتّى اَتَتْنى كُتبُكُمْ وَقَدِمَتْ بِها رُسُلْكُمْ: اَنْ اَقْدِمْ عَلَيْنا فَاِنَّهُ لَيْسَ لَنا اِمامٌ وَلَعَلَّ اللّه اَنْ يَجْمَعَنا بِكَ على الْهُدى. فَاِنْ كُنْتُمْ عَلى ذلِكَ فَقَدْ جِئْتُكُمْ فَاعْطُونى ما اَطْمئنُّ بِهِ مِنْ عُهُودِكُمْ وَمواثِيقِكُمْ وَاِنْ كُنْتُمْ لِمَقْدَمى كارِهينَ اَنْصَرِفُ عَنْكُمْ اِلَى الْمَكانِ الَّذى جِئْتُ مِنْهُ اِلَيْكُمْ))(الارشاد/ 2 / 79) مردم ! سخنان من اتمام حجت است بر شماها و انجام وظيفه و رفع مسؤ وليت در پيشگاه خدا، من به سوى شما حركت ننمودم مگر آنگاه كه دعوتنامه ها و پيكهاى شما به سوى من سرازير گرديد كه ما امام و پيشوا نداريم دعوت ما را بپذير و به سوى ما حركت كن تا خداوند به وسيله تو ما را هدايت و رهبرى نمايد. اگر بدين دعوتها وفادار و پايبند هستيد اينك كه من به سوى شما آمده ام بايد با من پيمان محكم ببنديد و در همكارى و هميارى با من از اطمينان بيشترى برخوردارم سازيد و اگر از آمدن من ناراضى هستيد حاضرم به محلى كه از آنجا آمده ام مراجعت نمايم )). همین معنا در عبارت:إنما مثل الإمام مثل الكعبة إذ تؤتى و لا تأتي(اثبات الهداة/شیخ حرعاملی/2 / 181) که باید دور امام جمع شد، زمینه را برای حضور فراهم کرد. اگر دور کعبه گشتی حجت قبول می شود اگر نگشتی اصل حج را بجا نیاوردی. بنابراین خیال نکنیم خب الحمدلله ما که شیعه هستیم و دیگر کارمان درست و کامل است. خیر ! باید اگر نامه می نویسی به امام زمانت بیا که حکومت از آن توست و می توانی غلبه کنی، دل خودت، اسلحه خودت، جان خودت را برای فدا شدن آماده کنی. حقیقتا وجدانا برویم خودمان را یکدور مرور کنیم ، شما را به خدا قسم به امام زمان دروغ نگوییم، آگاهانه عجل لولیک الفرج بگوییم، ببینید کسانی که دعوت کردند سر امام را بریدند، لا اقل بترسیم! البته این دفعه اگر دروغ بگوییم وامام زمان بیایند دیگر آن سری که بناست بریده شود سر دروغ گویان است! عزیزان گه گداری ممکن است این تفکر در ذهن ما بیاید که آقا ما را چه به این بحثها، غلبه ی اسلام به ما ربطی ندارد که... . مسئولین باید رسیدگی کنند من یک کارمند ساده ام.نه! ما سال گذشته در همین مجلس شریف عرض کردیم که در آستانه ظهور هستیم و دوره دوره غلبه ی اسلام است خواه ناخواه. از طرف دیگر هم که اسلام می خواهد مهیمن شود، آیا این اسلام دروغگوها را یعنی کسانی که مثل کوفیان نامه دعوت می فرستند که بیا و غلبه کن اما خودشان در میدان نیایند را تحمل می کند. اتفاقا مسئولین که در کربلا بیشتر جلوی امام ایستادند!!در هر عرصه ای که هستیم راست بگوییم. روضه: امشب بیایید مثل بچه ها صادق باشیم. می گویند حرف راست را از بچه بشنو.بیایید به صداقت یک دختر بچه سه ساله که چقدر واقعی باتمام وجود می گه بابا دوستت دارم و خودش را به بابا می چسباند ماهم بیاییم همانگونه باشیم. شب چهارم:عرض شد غلبه ی اسلام با اکراه نیست. البته این اکراه در قلوبی که آغشته بافساد شده است قطعا حس خواهد شد خداوند در خطابش با انسانهای خوب خودش اینگونه بیان می دارد:لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُم(حجرات/7) طبیعتا مفهوم مخالف این آیه کراهت قلبهای فاسد نسبت به ایمان و اسلام است.فلذا اگر می گوییم لا اکراه فی الدین فهم صحیح این آیه این است که قلوب عادی و سالم یک انسان که در حال انسانیت قراردارد از غلبه دین بر سلطنت وجودش اساسا کراهت ندارد نه اینکه بگوییم دستورات اسلام اجبار و الزامی درش نیست. مثلا این که می گویند آقا حجاب را اجباری نکنید و امثال این تفکرات. نیز اضافه کردیم چنانچه دست فاسدی اجازه ندهد پیام اسلام به قلبهای تشنه برسد آن جا موقع قهر و بکاربردن زور است فلذا می فرماید: و لو کره المشرکون. دقیقا مشرکان زرنگ وقتی با این اسلام درست ودرمان روبرو می شوند که قصد غلبه بر آنها را دارد به او می گویند محور شرارت.لقبی که بوش به ایران داد، نه به ایران بلکه از دید آنها محوری که آنها را ان شاءالله به زودی به زمین خواهد زد. آنها خیلی ناراحتند. غلبه به مثابه یک علاقه درونی:این جلسه می خواهیم عرض بکنیم اتفاقا نه اینکه غلبه یک امر ناراحت کننده نیست، بلکه از لحاظ غریزی هر انسانی دوست دارد غالب باشد.تک تک ما انسانها اگر حقیقتا موشکافی کنیم وجود خودمان را، قطعا خواهیم یافت که انسان دوست دارد غالب بر همه کس و همه چیز باشد.كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى (6/ العلق) حالا هرکس در هر موقعیتی که باشد، از جامعه مذهبی بگیر، یک سخنران مجلس خانگی دوست دارد بر همه مجالس غلبه کند بهترین تریبون ها را بگیرد، در یک اداره یک کارمند دوست دارد مدیر باشد، یک سیاهی لشکر فیلمها دوست دارد نقش اول باشد،در یک بحث و مجادله دوست داریم ما غلبه کنیم، یک دانش آموز در یکزورآزمایی بچگانه دوست دارد او پیروز باشد،یک شخصیت سیاسی دوست دارد رییس جمهور باشد و همین طور برویم جلو کشورها و حکومتها همه دوست دارند غالب باشند. خب همانطور که دیده می شود این غلبه یک علاقه ی درونی انسان است. در اینجا یک بحثی مطرح می شود که آقا غلبه و تکبر بر مردم کار صحیحی نیست. پس چرا خدا این علاقه را در وجود ما قرارداده است؟ نکته ی مهم این است که بله یکی از ویژگی های مهم یک مومن بحث تواضع اوست. قصه درمورد تواضع: حضرت عیسی و شستن پای حواریون: روزی حضرت عیسی به حواریین فرمود من از شما خواسته ای دارم؟ آنها گفتند چکار کنیم؟ حضرت عیسی از جای حرکت کرد و پاهای حواریین را شستشو داد!عرض کردند یا روح الله ما به این کار سزاوارتریم! فرمود: سزاوارترین مردم به خدمت عالم است ، این کار را کردم که تواضع کرده باشم ، شما هم تواضع را فراگیرید و بعد از من فروتنی کنید آن طور که من کردم و بعد فرمود:به تواضع حکمت رشد می کند نه با تکبر، چنانکه در زمین نرم گیاه می روید نه در زمین سخت کوهستانی ولی اینگونه نیست که خدا کششی را در وجود ما بصورت اضافه گذاشته باشد. خیر این حس غلبه باید از مجرای خودش واقع شود. شما ببینید اگر بی مجرا هریک ازمردم بخواهند غالب کل غالب باشند چه بلبشویی درست می شود. خدا می فرماید توبیا و از طریق دین غالب شو و از این غلبه لذت ببر.سرخم کردن در مقابل دین همانا خدایی کردن است: قضیه قداره کشی و زورگویی فضیل بن عیاض که وقتی او داشت از دیوار خانه ای بالا می رفت صاحب خانه داشت این آیه را می خواند: الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله. ناگهان قلب وی لرزید و پایین آمد گویی پتکی بر سر او خورده است .آدم شد و بعدها از بزرگان شد. بطوریکه از اصحاب سر امام صادق ع شد وسوالات مهمی را از حضرت می پرسید. از جمله اینکه پرسید ما العبودیة؟ بندگی چیست حضرت فرمودند: العبودیة جوهره کنهها الربوبیة. بندگی گوهری است که در ذات و کنهش خداوندگاری است. یعنی قدرت مطلق.غلبه مطلق.عزتی که هیچ شکستی در آن نیست. امثال این معنا درروایات ما موجود است: ان العبد إذا خاف ربّه و اطاعه يخاف منه كل شيء، و في الحديث القدسي عبدى اطعنى حتّى اجعلك مثلى أو مثلى أقول للشيء كن فيكون و تقول للشيء كن فيكون(بحار الانوار / 102 / 165) بنده هرگاه از خدا بترسد همه چیز از او می ترسد، نیز در حدیث قدسی است که بنده ام مرا اطاعت کن تا تو را شبیه خودم قرار دهم به نحوی که همانطور که من وقتی اراده ی چیزی کنم موجود شود تو نیز همانگونه شوی. خب میبینید خدای متعال به این نیاز انسان بصورت اتم و اکمل پاسخ می دهد. نمی گوید حالا تو یک ذره قدرتی بهت می دهم بس است و کافیست برای تو. می گوید نه! مثل من می توانی خدایی کنی! خدا خیلی باحال است تا آخر کار با ماست. منتها می فرماید اول از من اطاعت کن، یعنی محور وجود خودت را در دست دین قرار بده. این خطاب به همه ی انسانهاست اگر آنها اینگونه معامله کنند تک تک آنها در عالم خدایی می کنند. غلبه به مثابه یک پاسخ به نگرانی های ضمیر انسانی: عزیزان، گونه ی دیگری هم می توان این کشش وجود انسانی به سمت غلبه کردن دین را توجیه و تفسیر کرد. ابتدا یک بحث روانشناختی تقدیم کنم: انسان وقتی یک نگاهی به خودش می کند میگوید آقا ذاتا انسان ها دوست دارند آزاد باشند، به اختیار خود عمل کنند. خود را صاحب عقل و شعور می دانند و در یک کلام دوست ندارند کس دیگری و آقا بالاسری بر آنها امر و نهی کند. حالا سوال این جاست که خدا چرا غلبه ی اسلام را در وجود انسان تحمیل می کند وقتی او می خواهد آزاد باشد؟!! من خواهش می کنم از شما عزیزان که با دقت از این به بعد توجه بفرمایید: ببینید انسان یک سوالات نهفته ای در وجودش دارد که اگر فرصت کند به این سوالها فکر کند یک وحشت عمیقی وجودش را فرا می گیرد! مثلا اینکه واقعا فکر کند : از کجا آمده است؟ آمدنش بهر چه بود؟ به کجا می رود آخر؟! اینها سوالهاییست که اگرانسان در یک فرصتی که به مشغله ای مشغول نباشد او را نابود می کند؟ واقعا برای انسانها اینکه به کدام سمت می رویم و چه اتفاقاتی برای انسان می افتد واقعا ترسناک است. نیز قرآن در بسیاری از آیات بانگهای محکمی بر سر وجدان درونی انسان می زند؟ مثلا الم یعلم بان الله یری لذا استرس و بی قراری فراوانی در وجود انسان شعله ور می شود و او را تحت تاثیر قرار می دهد. اگر در این سوالها گرفتار شود اعصاب و روان متزلزل و متحیر و خرابی پیدا خواهد کرد. حالا نقش دین این است که به عنوان یک منبع بالا دستی و مخبر از غیب می آید و به عنوان تنها منبع قابل اعتماد به این سوالها پاسخ می دهد یک منبعی که از یک قدرت لا یزال و از یک دست بالا برای ما خبر می آورد و از پیچیدگی های این دنیا و سوالاتی که از آن دنیا داریم آگاه می کند و این ترس را فرو می نشاند. یک اشکال: چرا این بی قراری در وجود ما حس نمی شود؟ ببینید ساختار وجودی انسان طوری است که نیازهای سطحی و دنیایی اش در بصورت آنی و ملموس ارضا می شود. مثلا گرسنه است ، خوب چیزی می خورد سیر می شود، تشنه است آب می خورد تشنگی اش برطرف می شود، شهوتش همینطور الی آخر. این لایه ی رویین خلقت انسان است، انسان باید از این خواستها گذر کند و به سطح عالی و عمقی نیازهایش پاسخ دهد. در لایه ی زیرین وجود انسان این سوال ها مطرح است. انسانهایی که در گیر و دار بازی های این دنیا هستند لهو و لعب این دنیا دو نقش ایفا می کنند: اولا نمی گذارند انسان به آن نیازهای عمیق اش برسد ثانیا در این نبرد موفق نخواهند بود و بالاخره فریادهای نیازهای عمقی و آن سوالات وحشتناک از عمق وجودش شنیده خواهد شد و بی قراری ایجاد می کند کار دوم لهو لعب دنیا این است که نقش مسکن را برای خفه کردن این بی قراریها بازی می کند. هرچه این فریادها بلند تر شود مسکن های قویتری می خواهد اگر قبلا یک موسیقی آرام او را آرام می کرد باید این دفعه با موسیقیهای تندتری خودش را از دست این سوالها برهاند و الی آخر.البته کار این انسانها به اینجا می رسد که دیگر مسکن ها جواب او را نمی دهند و بی قراریهای این سوالهای عمیق او را اذیت می کنند. خلاصه امشب: غلبه ی اسلام یک امر کراهت برانگیز برای مومنان نیست و مومنان در می یابند که اگر فرمانده مملکت خویشتن و عالم وجود اسلام عزیز باشد (آلعمران : 139 وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين) نباید ما خودمان را در قبال این دستورات ناراحت کنیم و غمگین بدانیم چرا که غلبه ی حقیقی با اسلام و ایمان است.تمامی هم و غمهای انسانها و عالم با غلبه ی اسلام و اعتلا و اعلای اسلام تمام می شود منتها ما باید خودمان را در زمره مومنان قرار دهیم که این اعلا و اعتلا را در یابیم. منتها نباید عجله کرد اگر الان در موضعی به ظاهر ضعیف می شویم این گردش ایام است و اعتلای حقیقی با اسلام است. ما بهرحال مامور تکلیفیم و باید از حریم اسلام و ولایت باید دفاع کنیم که این اعتلا و غلبه ی خود ماست. هرکسی از هر صنفی از هر سنی و... . |
↧
قصد اسلام رساندن پیام خود به دلهای آماده است
↧