به گزارش جهان به نقل از فارس، سایت سرّنیوز نوشت: عصر روز جمعه ۲۸تیرماه ۹۲ بود. یک بعد از ظهر گرم تابستانی. با گروه فرهنگی «دیدار» قرار داشتیم تا دسته جمعی به منزل یکی از شهدای فتنه ۸۸ سری بزنیم. قرار اولیه گروه جلوی درب مسجد باب الحوائج بود. جایی که امیر حسام از بچگی به آنجا خو گرفته بود. هیئت و نماز و سخنرانی، حتی اغلب کارهای مسجد را انجام میداد. وقتی همه گروه جمع شدند با هم به سمت منزل شهید راه افتادیم. موقع ورود به منزل با استقبال گرم پدر و مادر شهید روبرو شدیم. حاج آقای ذوالعلی، پدر شهید، گله مند بود از برخی افرادی که به دیدارشان رفته بودند و از گفته هاشون سوء استفاده کرده بودند. حاج آقا می گفت: این چند وقت خیلی از حرفهای ما سوءاستفاده کردند و دوست و دشمن زیاد به دیدنمون اومدند.شهید امیر حسام ذوالعلی در اول دی ماه سال ۱۳۶۵ در محله نارمک تهران به دنیا آمد. پدرش از مدافعان خرمشهر بود.حسام دانشجوی رشته الهیات دانشگاه آزاد بود و در دانشگاه سعی می کرد با بصیرت دادن به دانشجویان آنها را با دسیسه های فتنه گران آشنا کند. امیرحسام ذوالعلی سرانجام در دهم دی ماه ۸۸ و یک روز پس از حماسه بزرگ نه دی، در حمله عده ای از منافقان فتنه گر، مجروح و سپس به درجه رفیع شهادت نائل آمد و هم اکنون در قطعه ۲۷ بهشت زهرا، ردیف ۸۴ شماره ۱۴ آرمیده است.به منظور آشنایی هرچه بیشتر با شهید امیرحسام ذوالعلی، میهمان جمع صمیمی خانواده این شهید گرانقدر بودیم. در ادامه بخش هایی از گفتگوی صمیمی ما با خانواده شهید امیرحسام ذوالعلی را میخوانید.در آغاز از دوران کودکی حسام پرسیدیم و مادر شهید از ولادت و کودکی حسام برایمان گفت: حسام فاصله سنیش با برادر بزرگترش خیلی کم بود. زمان بارداری با بقیه بچه هام فرق داشت. موقع اذان، وقتی صدای موذن بلند می شد دچار تغییر و تحول می شد.از قبل از دوران مدرسه نماز خواندن را شروع کرد و سال دوم ابتدایی بود که ماه رمضان ۲۳ تا از روزه هاش را گرفت. از همان دوران کودکی ذکر یا حسین از زبانش نمی افتاد اون اوایل که بهش میگفتم مامان جون چی میگی میگفت دارم درس می خونم و بعدها هم هر موقعی به چیزی اعتراض داشت و نمی خواست اعتراضش و نشون بده یا حسین میگفت.برای آشنایی بیشتر با ابعاد شخصیتی و روحیات شهید با پدر شهید ذوالعلی همکلام شدیم: ما از یک خانواده مذهبی بودیم که به حلال و حرام و واجبات اهمیت فراوان میدادند و ما هم همینجوری بچه ها را بزرگ کردیم. از زمانی که امام خمینی(ره) بحث ولایت فقیه را مطرح کردند و ما شناخت پیدا کردیم، به خانواده انتقال دادیم. حسام هم خیلی مسئله ولایت فقیه را پیگیری می کرد. از دوران راهنمایی شروع کرده بود و همه جزوه های مربوط را مطالعه میکرد. ولایت فقیه را خیلی عمیق درک کرده بود. هر وقت آقا (مقام معظم رهبری) سخنرانی داشتند سه بار گوش میداد بعد همه را نکته برداری میکرد و نگه می داشت.از همان دوران مدرسه هر صفحه ای از درسش و کتابش را می خواست شروع کنه اول اون صفحه می نوشت بسم رب الشهدا و الصدیقین و این کار را در دانشگاه هم ادامه میداد.مادر شهید در تکمیل صحبت های حاج آقای ذوالعلی اضافه کردند: ما خیلی تو رفت و آمدهامون رعایت میکردیم تا هر لقمه ای نخوریم ولی حسام همیشه می گفت صله رحم را هیچ وقت ترک نکنید رفت و آمد داشته باشید بعد صدقه بدید تا پاک بشه خودش هم خیلی زیاد صدقه میداد.برادر شهید خاطره ای را برایمان نقل کرد از حضور در خیابان جهت مقابله با فتنه گران: من و حسام چون فاصله سنی کمی داشتیم همیشه با هم بودیم. تو فتنه ۸۸ من خیلی کم طاقت بودم. یک دفعه توی انقلاب بود، سر وصال. دیدیم پدرمون داره با موتور میاد که یک دفعه دیدیم به حاجی حمله کردند و دارن میزننش. من و حسام رفتیم جلو. من باهاشون درگیر می شدم ولی حسام فقط بلندشون می کرد و دورشون میکرد و میگفت اینا گول خوردن قضیه از یک جای دیگه داره آب می خوره.پدر شهید ذوالعلی برایمان از خصوصیات اخلاقی حسام گفت: حسام خوبی های زیادی داشت. قدرت جذب بالایی داشت. نوع برخوردش، کلام شیرینی که داشت. خیلی قشنگ دعا میکرد طوری که برای همه مراسم ها دعای آخر را میدادند حسام بخواند همیشه سه تا دعا میکرد اول برای فرج امام زمان (عج) دوم برای سلامتی آقا و در آخر حتما می گفت خدایا ما را به شهدا برسان. روز عاشورا آنقدر این دعا را با طرز عجیبی بیان کرد که تا حالا اینجوری ندیده بودیم. حسام علاقه زیادی به ورزش داشت و در باشگاه رزمی تحت نظر حاج آقا علمایی فعالیت ورزشی خود را در رشته دفاع شخصی شروع کرد. مادر شهید: همیشه به ما میگفت مجالس مذهبی را از دست ندین همیشه شرکت کنید چون دعایی که اونجا خوانده میشه مستجاب میشه چون ممکنه یک نفر اونجا دلش بشکنه به خاطر اون یک نفر دعای بقیه هم اجابت میشه.یک ماه قبل از شهادتش بی خبر به کربلا رفته بود وقتی اومد دیگر اون حسام همیشگی نبود صورتش پر نور شده بود روحانیت عجیبی پیدا کرده بود حتی حرف زدنش هم کمتر شده بود.درباره روز حادثه و نحوه شهادت حسام پرسیدیم و مادر شهید ذوالعلی از آخرین نماز صبح حسام برایمان گفت: اون روز نماز صبحش را طوری خواند که تن هممون لرزید. وقتی تموم شد بهش گفتم حسام این چه نمازی بود خوندی؟ تنمون لرزید! گفت مامان دیگه اینجا سختمه نفس بکشم. بهش گفتم مامان همه دارن اینجا نفس میکشن، این چه حرفیه؟ گفت نه دیگه، هواش برام سنگینه. وقتی خواست بره بوی عطر عجیبی میداد. طوری که از خونه تا مسجد بوی عطرش پیچیده بود.حاج آقای ذوالعلی صحبت های مادر شهید رو ادامه دادند: روز نهم دی بعد از راهپیمایی همه وسایل هیئت و راهپیمایی را جمع کردن با دوستش بردن انبار که موقع برگشت بهشون تیراندازی کرده بودن. روز دهم دی از دانشگاه که میاد بیرون وقتی وارد اتوبان شیخ فضل الله میشه دو تا ماشین راه را میبندن و حسام را میکشونن سرپیچ جایی که تو نقطه کور دوربین ها بوده بعد میکشونن سمت گاردریل وسط اتوبان می خوره زمین ولی باز بلند میشه اونا شروع میکنن به شعار دادن حسام هم شعار های خودش را میده بعد همه میریزن سرش هر کدام ضربه ای بهش میزنن که تو پرونده پزشکی قانونی نوشته با گوی آهنی و شیء نوک تیز...وقتی میبرنش بیمارستان خودش شماره و آدرس میده. دکتر ها تعریف کردن که سه بار از هوش رفت و هر سه باری که به هوش میومد ذکر یا زهرا(س) یا حسین(ع) میگفت ولی بار سوم چنان یاحسین گفت که نا خودآگاه همه وسایل ما از دستمون رها شد و... همگی زدیم زیر گریه.هیچ وقت عاملین شهادت حسام پیدا نشدند. حتی قاضی اول پرونده به علت ساخت و پاخت های زیاد، پرونده را مختومه اعلام کرد و وقتی اعتراض کردیم گفتند چون چیزی پیدا نکردیم پرونده مختومه شد.البته در میان گفتگو نظر خانواده شهید را در مورد برخی مسائل روز و برخی تلاش ها برای احیای سران فتنه و بازگرداندن فتنه گران بزرگ به جریان سیاسی کشور جویا شدیم و طبق خواسته خانواده شهید از این بخش گفتگو به تنها نوشتن همین جمله بسنده میکنیم که: ما پیرو و تابع ولی فقیه هستیم. |
↧
ماجرای آخرین ذکر شهید فتنه ۸۸
↧