به گزارش جهان به نقل از تسنیم، در نیمه اول قرن هفتم، کودکی در ایران زمین متولد شد که بعدها آتش در میان نیستان ادب فارسی زد و بیتالغزل این خطه شد. کودکی که از همان اوان کودکی در دامان پدری دانشمند و مادری فرزانه پرورش یافت تا ادب و فرهنگ پارسی را شهره آفاق کرد و خود بر تارک آن درخشید.نام مولانا جلالالدین بلخی برای همه ادب دوستان این مرز وبوم و حتی مردمان کوچه و بازار هم آشناست. نیازی نیست تا علامه و اهل فضل باشی تا او را بشناسی، او هم در نزد عالمان جایگاه ویژهای دارد و هم در نظر مردمان عادی ارج و قرب مثال زدنی.مولانا بزرگترین شاعر عارف اسلام است. بدون ترس از مخالفت میتوان گفت که در سراسر قلمرو ادبیات عارفانه جهان، کسی را نمیتوان یافت که از حیث عمق، جامعیت و وسعت صدر نظیر او باشد. در شرق و غرب عارفانی بودهاند که شاید تجربههای روحانیشان با دریافتهای روحانی مولانا قابل برابری باشد، اما جنبههای عاطفی یا شهودی تجربههای عارفانه آنها با خردی بدین حد روشن و توانا همراه نبوده است.او میراثدار غنای معنوی و عقلی وسیع و متنوعی است. وی در بینش عقلی یونانیان تفحص و تأمل کرده، دانه را از کاه و مغز را از پوست جدا ساخته است. ما اخلاق متین انبیا بنیاسراییل، بینش پویای حیات اسلامی و عشق همه شمول عیسی مسیح (ع) را در او باز مییابیم. نمونه بارز این نوع نگاه او را میتوان در «مثنوی معنوی» اثر سترگ او یافت. اثری که بسیاری از اهالی اندیشه را به تأمل وامیدارد و بنا بر قول محمدرضا شفیعی کدکنی، هرچند آن را بخوانی، دریافتی جدید از آن در ذهن متبلور میشود.رهبر معظم انقلاب که میان صاحبسخنان و اهالی قلم، به عنوان رهبری صاحب نظر و عمیق در حوزه ادبیات کلاسیک و معاصر مطرحاند، درباره مثنوی نظر قابل تأملی دارند. ایشان در دیدار شاعران با معظمله در شهریور سال ۸۷ با اشاره به کتاب سترگ «مثنوی معنوی» میفرمایند: «یک بخش مهمى از شعر آئینى ما میتواند متوجه مسائل عرفانى و معنوى بشود و این هم یک دریاى عظیمى است.شعر مولوى را شما ببینید. اگر فرض کنید کسى به دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسى نداشته باشد که خیلى از ماها دسترسى نداریم و اگر آن را کسى یکقدرى دوردست بداند؛ مثنوى؛ مثنوى؛ که خودش میگوید: و هو اصول اصول اصول الدین. واقعاً اعتقاد من هم همین است.یک وقتى مرحوم آقاى مطهرى از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوى چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوى همین است که خودش گفته: و هو اصول... . ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیدهام همین است. البته در مورد حافظ یک مقدار با هم اختلاف عقیده داشتیم.»فیلمدرباره مثنوی نظرات مختلف و گاه متضادی در میان اهالی اندیشه و عرفان وجود دارد. گاه اثر او را نمونه کاملی از جبر میانگارند و گاه مثنوی را کتابی عمیق در بیان راههای رسیدن به معرفت الهی. امام خمینی(ره) نیز در اینباره نظر جالب و خواندنیای دارند. ایشان درباره مثنوی فرمودهاند: «کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر میدانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمیدانند. و چنانکه مرحوم حاجى (حکیم ملا هادی سبزواری) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمیخیزد، به شرح آن بپردازد.»