به گزارش جهان به نقل از برهان، اشرافیت کلمهای است که از مصدر «الشرف» گرفته شده است و از لحاظ لغوی، معانی مختلفی برای آن ذکر شده است. برخی جایگاه بلندتر در زمین یا هر مکانی دیگر که بر اطراف برتری داشته باشد را ریشهی معنی «الشرف» ذکر کردهاند و گفته شده است انسان شریف را از جهت تشابه برتری معنویاش به برتری مکانی، شریف مینامند.[۱] در همین خصوص، ابنمنظور میگوید: «شرف به معنی کرامت پدران و اجداد است و شرافت و بزرگی جز بهواسطهی آبا و اجداد نبوده است. پس مرد شریف کسی را گویند که پدرانی بزرگ و معروف به شرافت داشته باشد.»[۲] مفهوم اشرافیت و معانی نزدیک به آن در متون جامعهشناختی و سیاسی امروز بیشتر شناخته شده است. در تجربهی کشورهای غربی، مفاهیمی همچون شریفزادگی، نجیبزادگی، طبقهی برتر و آریستوکراسی که در وجوه زیادی همپوشانی دارند، برای معرفی یک سلسله آداب و سنن و روش زندگی نام برده میشوند. بهطور کلی، آنچه بهعنوان فصل مشترک تعاریف مختلف از اشرافیت میتوان ارائه کرد، عبارت است از «مجموعهای از ارزشها و روشهای زندگی همراه با خودبزرگبینی و ممتازگرایی متکی بر اصل و نسب خانوادگی.» باید توجه داشت که بزرگی و اشرافت خاندان مهمترین مقوم اشرافیت معرفی شده است. البته غالب افراد این طبقه در اکثر جوامع، از ثروت و قدرت نیز برخوردارند و یا دستکم از متنفذین جدی در ساختار سیاسی حاکمیت هستند. لذا بهوضوح میتوان در ادوار سیاسی حاکمیتها، این نفوذ و ایجاد تغییر برای نیل به مطامع را مشاهده کرد. اگرچه تقسیم و جداسازی مقولات مختلف زندگی اشرافی در مواردی بسیار دشوار است، لیکن بهصورت کلی میتوان جلوههای سهگانهی اصلی را در این زمینه برشمرد: ۱. جلوههای فکری و فرهنگی۲. جلوههای سیاسی و اجتماعی۳. جلوههای اقتصادی و معیشتی * اشرافیت در متون دینی؛ قرآن کریم در متون اسلامی، مفهوم اشرافیت با تفصیل پیشگفته را نمیتوان تماماً با کلماتی از مصدر «مشرف» یافت. در قرآن کریم، دو واژهی «ملأ» و«مترف» معادل مفهوم اشرافیت و جلوههای آن به کار رفتهاند. * ویژگیهای اشراف و مترفین در نگاه قرآن اساساً در بیان قرآنی، اشراف ثروتاندوزانی هستند که با نام مترفین شناخته میشوند، دارای صفات و ویژگیهایی هستند که در ادامه به چند مورد آن اشاره میشود: ۱. حق انکاری و مقابله با پیامبران و مصلحان اجتماعی بارزترین مشخصهی مترفین در قرآن، حق انکاری و مقابلهی این گروه با پیامبران الهی و مصلحان اجتماعی است. به تصریح قرآن کریم، آنها همیشه در صف اول مقابله و مبارزهی با پیامبران قرار داشتند.[۳] این گروه نه تنها در برابر انبیا، که در برابر هر قدم اصلاحى که از ناحیه هر دانشمند مصلح و عالم مجاهدى برداشته شود، سر به مخالفت برمىدارند. یا اینکه در آیهی ۲۳ از سورهی مبارکهی زخرف میفرمایند: «وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ» (۲۳) و همینگونه ما در هیچ مجتمعی پیش از تو (نیز، پیامبر) بیمدهندهای نفرستادیم، جز اینکه مردمان خوشگذران آنها گفتند: ما پدرانمان را بر آیینی یافتهایم و ما بر پی آنها رهرویم. آنان آموزههای پیامبران و بهویژه آموزههایی همچون رعایت حقوق دیگران، انفاق، نکوهش اسراف و تجملگرایی را از یکسو مزاحم کامجوییها و هوسرانیهای خود میدیدند و از سوی دیگر، این آموزهها را مدافع حقوق محرومانی مییافتند که با استثمار آنان، به ثروت و امکانات رسیده بودند و این میتوانست منافع نامشروع آنان را به خطر اندازد. ۲. اسراف، غصب و تضییع حقوق ویژگی بارز دیگر زندگی اشرافی، اسراف و مصرف افراطی امکانات مادی است؛[۴] امکاناتی که از راههای نامشروع و با غصب حقوق و استثمار دیگران به چنگ آورده شده[۵] یا دستکم در مصرف اشرافگونهی اشرافیان، سهم گروهی از نیازمندان تضییع گشته است.[۶] در همین راستا، لازم به ذکر است که در فرهنگ قرآنی، نتیجهی این ظلم و ستم چیزی جز نابودی (این نابودی هم میتواند ناظر به خود افراد باشد و هم معطوف به مجموعهی سیاسی که اینان ناخدای آناند) نیست.[۷] ۳. بیتوجهی به محرومان و خودداری از مشارکت در کارهای خیر روشن است که زندگی اشرافی، نیازمند ثروت هنگفتی است تا پاسخگوی اسرافها و مصرفهای افراطی اشرافان باشد. از سوی دیگر، لذتجویی لجامگسیخته و تجملگرایی در زندگی، روحیهی مسئولیتپذیری و عواطف انسانی را سخت تضعیف یا نابود میسازد. در نتیجه، اشرافها نه توجهی به محرومان و نیازمندان خواهند داشت و نه مشارکتی در کارهای خیر. از این رو، قرآن کریم آنان را بازدارندگان کارهای خیر[۸] معرفی میکند و بیتوجهی به یتیمان و مستمندان را ویژگی بارز آنان برمیشمارد.[۹] علاوه بر این، این دسته افراد، به هنگام حضور در عرصهی سیاسی، چه این حضور همراه با مسئولیت باشد و چه نباشد، هماره به دنبال ارتقا بخشیدن این ثروت و از سوی دیگر، پایدارسازی آن هستند. گویی که میخواهند از جایگاه و منصب سیاسی خود استفاده کرده و این شرایط اقتصادی را برای خود چنان مستحکم سازند که تغییرات اقتصادی، آن را به لرزه درنیاورد. از سوی دیگر، آنها بهرغم عدم مشارکت در خیرات اجتماعی، در عرصهی سیاست چنان وانمود میکنند که آنها راهبر این جریان بوده و خود بانی آناند تا از این راه به مطامع سیاسی و اقتصادی خود نائل شوند. حاکمیت ارزشهای تکاثری در جامعه، بهویژه روحیهی چشموهمچشمی و رقابت در مصرفگرایی، ضعف بنیانهای اعتقادی و اخلاقی در میان افراد و الگوپذیری از مترفان، از عوامل مهم در گسترش اشرافیت است. ۴. تکذیب حق و جبههگیری در برابر انقلابگرایان برحق از جملهی صفات و خصایص اشرافیون این است که چون حق و حقمداری و تالیتلو آن و سریان آن در شاهرگ جامعه، جلوی سرمایهداری لجامگسیخته را بهخصوص در زمینههای حساس مثل سیاست و حکومت و ردههای سازمانی میگیرد یا حرکت رو به جلوی آنها برای قلعوقمع حق و حقوق مردم را متوقف خواهد کرد، اولاً سعی دارند که در ماهیت آن خدشه ایجاد کنند و با عملیات روانی و تصویرسازی کذابانه سعی در خدشهدار کردن فلسفهی وجودی چنین حقوقی دارند و در ثانی تلاش میکنند که با نفوذ در عرصههای سیاسی و مناصب حکومتی، جلوی گسترش و اجرای آن را در جامعه بگیرند. * عوامل اشرافیت پیدایش و گسترش اشرافیت در فرد و جامعه، چندین عامل دارد که در ادامه به عوامل مهم آن اشاره میکنیم: الف) انباشته شدن ثروت در دست عدهای محدود ب) حاکمیت ارزشهای تکاثری در جامعه، بهویژه روحیهی چشموهمچشمی و رقابت در مصرفگرایی، ضعف بنیانهای اعتقادی و اخلاقی در میان افراد و الگوپذیری از مترفان، از عوامل مهم در گسترش اشرافیت است. ج) تهاجم تبلیغاتی و فرهنگی کشورهای صنعتی و پیشرفته بر جوامع عقبمانده و در حال توسعه برای گسترش فرهنگ مصرفگرایی و در نتیجه، بازاریابی کالاهای تولیدی آنها، اتراف و شاخصههای آن بهویژه مصرفگرایی را پدیدار میسازد. د) نفوذ متکاثران و مترفان در حاکمیت که قرآن از آن تعبیر به «ملأ»[۱۰] کرده است و تأثیرگذاری آنها بر تودههای مردم، عامل دیگر گسترش اتراف است. * آسیبشناسی اشرافیگرایی و اشرافیت نتیجهی اشرافیت و اشرافیگری در حوزهی اقتصاد، ایجاد رکود است و در عرصهی اجتماع، سبب فساد و سرانجام نابودی جامعه از نظر معنوی و روحی خواهد شد. الف) زیان اقتصادی زیان اقتصادی اشرافیت را میتوان در حوزههای مختلف مشاهده کرد، لکن آنچه بیش از همه در جامعه ایجاد خلل خواهد کرد، سرایت این اشرافیگری و تالیتلو آن، خسارات ناشی از آن به عرصهی حاکمیت است که پیامدهای آن را میتوان در بدبینی مردم جامعه نسبت به کل حاکمیت مشاهده کرد. یکی از اسباب نابودی تمدنها در نگاه قرآن، همین زندگی اشرافی است. حال تصور شود که این اشرافیت دقیقاً در عرصهای وارد شود که قرار است جامعه که مصداق خارجی این تمدن است را اداره کند. نتیجه چیزی جز شتاب بیشتر این نابودی نخواهد بود. ب) فساد اخلاقی و بیعدالتی رفتاری در نظام حاکمیتی اساساً حفظ جایگاه مالی نمیتواند با چالش روبهرو نباشد. حال اگر این ثروت هنگفت در سیاست و نظام حاکمیتی سریان داشته باشد، چون خود حضور آن به معنی نبود عدالت علوی است، حفظ این موقعیت و ادامهی آن، بیشتر مستلزم یا همراه رذیلتهای اخلاقی[۱۱] و رفتارهای ناشایست و ناعادلانه[۱۲] در دنیای سیاست است. از این رو، قرآن کریم، مترفان را مفسد[۱۳] و فاسق معرفی میکند. بر همین اساس، دولت اسلامی نباید اجازه دهد که اشرافها و کسانی با چنین خصایصی، برای نظام اسلامی سیاستگذاری کنند و حتی مجری سیاست باشند. ج) نابودی تمدنها و فرهنگها مفاسد سیاسی و اجتماعی-اخلاقی پیشگفته، در بیان قرآن زمینهسازی سقوط و نابودی فرهنگها و تمدنهاست.[۱۴] ناگفته نماند که یکی از اسباب نابودی تمدنها در نگاه قرآن، همین زندگی اشرافی است. حال تصور شود که این اشرافیت دقیقاً در عرصهای وارد شود که قرار است جامعه، که مصداق خارجی این تمدن است را اداره کند. نتیجه چیزی جز شتاب بیشتر این نابودی نخواهد بود. د) فرجام اخروی فرجام اخروی اتراف و رفاهزدگی بسیار دردناک است. از نگاه قرآن، این گروه از اصحاب شمالاند: «و یاران چپ، کداماند یاران چپ! در میان باد کشنده و آب داغ و سایهای از دود تار، نه خنک و نه خوش، اینان بودند که پیش از این، نازپروردگان بودند.»[۱۵] براساس آیهی شریفه، اصحاب شمال، که همان دوزخیاناند که نامهی عملشان به دست چپ آنان داده میشود و شوم و نکبتبارند، منحصر به مترفان نیستند، ولی چون آنان منشأ فساد و انحراف در جوامع و سردمداران مقابله با حق و حقجویان بودند، مصداق بارز دوزخیان یاد شدهاند. با عنایت به موارد بیانشده، میتوان گفت که صاحبان قدرت اقتصادی بهمثابهی تهدیدی برای نظام اسلامی هستند. در واقع قدرتمندان اقتصادی همیشه امنیت ملی کشور خود را مساوی امنیت اقتصادی و تأمین منافع خود نمیدانند. آنها میتوانند با سنگاندازی و چوب لای چرخ دولت و نهادهای نظام گذاشتن، اسباب نارضایتی مردم را فراهم سازند. همچنین صاحبان قدرت اقتصادی میتوانند بهمثابهی گروههای فشار و گروههای نفوذ بر سیستم سیاسی قضایی و اقتصادی کشور عمل نمایند و بدین وسیله، نظام را فاسد کنند. بر این اساس، به نظر میرسد که یک نظام سیاسی باید در مقابله با این معضل اجتماعی و سیاسی، سیاستهایی را اتخاذ کند که در ادامه به چند مورد اشاره میشود: ۱. موضوع آسیبهای ناشی از اشرافیت حکومتی باید در سطوح تصمیمگیری مورد اجماع باشد.۲. علمی برخورد کردن با این مشکل، میتواند از تبعات منفی مبارزه با اشرافیت و سیاستمداران مترف، جلوگیری کند و مانع شود که چنین مشکلی به عرصهی امنیت تسری یابد.۳. جامعنگری به موضوع مزبور با این نگرش که این یک تهدید و آسیب برای کل نظام سیاسی است.۴. تکیه بر علتها بهجای معلولها.۵. پیشگیری بهجای درمان از اصول ثابت هر راهکاری است. یک نظام سیاسی باید ریشهی رویش اشرافیت در حاکمیت را شناسایی و از رشد آن به سمت مناصب سیاسی، قاطعانه جلوگیری کند.۶. توسعه و گسترش آرمانهای نظام هم برای تنویر افکار عمومی و هم انتباه سیاستمداران از جریانهای موجود در سیستم، طرح مباحثی چون عدالتگستری، رعایت حقوق مردم و همنوعان، حمایت از فقرا و مساکین برمبنای گفتمان اصیل اسلامی.۷. نشر و گسترش معیارهای دینی و بهطور مشخص رویکرد آخرتگرایی[۱۶] در بین سیاستمداران میتواند بازدارنده و سازندهی هر دو باشد.۸. نظارت بر عملکرد سیاستمداران[۱۷] باید مستمر و جدی باشد و در این مسیر، جایگاه سیاسی و سابقهی درخشان فرد نباید باعث شود که بر او نظارت نشود. * نتیجهگیری از آنجایی که بسیاری از متنعمان و ثروتمندان، غرق شهوات و هوسها میشوند، واژهی «مترفین» در قرآن به معنی کسانی است که مست و مغرور به نعمت شده و طغیان کردهاند و مصداق آن در بیشتر موارد پادشاهان و جباران و ثروتمندان مستکبر و خودخواه است؛ آن دسته از افرادی که با قیام انبیا، به دوران خودکامگیشان پایان داده شده و منافع نامشروعشان به خطر میافتاد و مستضعفان از چنگال آنها رهایی مییافتند و به همین دلیل، با انواع حیلهها و بهانهها، به تخدیر و تحمیق مردم میپرداختند و امروزه نیز بیشترین فساد دنیا از همین «مترفین» سرچشمه میگیرد. لذا میتوان گفت که از جملهی خطرناکترین امراض برای یک جامعه، وجود اشرافی است که در عملکرد خود به حداقلیات حقوق انسانی اسلام پایبند نیستند؛ چراکه هم بهنوعی سدکنندهی مسیر رو به جلوی تعالیم اسلامیاند و هم سنت سیئه میسازند که پیامدهایی نه چندان مطلوبی را به دنبال خواهد داشت. در همین باره، مقام معظم رهبری نیز در مقاطعی نسبت به زیست مترفانه در میان مسئولین جمهوری اسلامی هشدار دادهاند. ایشان در اینباره در دیدار با کارگزاران نظام، در ۲۳ مرداد ۱۳۷۰ میفرمایند: «اشراف مگر چگونه بودند؟ چون فقط آنها ریششان را تراشیده بودند، ما ریشمان را گذاشتهایم، همین کافی است؟! نه، ما هم مترفین میشویم. والله در جامعهی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیهی شریفهی و اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها، بترسیم... اندازه نگه دارید. دولت مخارجش زیاد و سنگین است.»(*) * پی نوشت ها [۱]. طرحی فخرالدین ابنمحمد (۱۳۷۸)، مجمعالبحرین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.[۲]. ابنمنظور (۱۳۶۳)، لسانالعرب، قم، نشر ادب الحوزه.[۳]. سبأ: آیهی ۳۴: «وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ» و ما در هیچ مجتمع بشری (پیامبر) بیمدهندهای نفرستادیم مگر اینکه اشراف و خوشگذرانهای آن گفتند: حقا که ما به آنچه بدان فرستاده شدهاید کافریم.[۴]. شعراء: ۱۴۷ تا ۱۵۲.[۵]. نساء: ۱۶۱.[۶]. الإمام علی علیهالسلام (۲۰۱۰)، نهجالبلاغه، حکمت، ۳۲۰: ۵۴۱.[۷]. انبیاء (۲۱)، آیات ۱۲ تا ۱۵.[۸].نک: قلم (۶۸)، آیهی ۱۲.[۹]. نک: فجر (۸۹)، آیات: ۱۷ تا ۲۰.[۱۰]. نک: اعراف (۷)، آیات ۷۵ و ۸۸ و مؤمنون (۲۳)، آیات ۲۴ و ۳۳.[۱۱]. نک: قلم (۶۸)، آیات ۱۲ تا ۱۴ و مدثر (۷۴)، آیات ۱۲ تا ۱۵.[۱۲]. نک: سبأ (۳۴)، آیهی ۳۴ و ۳۵.[۱۳]. نک: شعراء (۲۶)، آیات ۱۴۷ تا ۱۵۲ و فجر (۸۹)، آیات ۶ تا ۱۲.[۱۴]. اسراء (۱۷)، آیهی ۱۶: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً»[۱۵]. نک: واقعه (۵۶)، آیات ۴۱ تا ۴۵ و نیز نک: مؤمنون (۲۳)، آیهی ۶۴ و انبیاء (۲۱)، آیات ۱۱ تا ۱۴.[۱۶]. الإمام السجاد علیهالسلام (۲۰۱۱)، الصحیفه السجادیه الکامله، بیروت، المجمع العالمی لأهل البیت.[۱۷]. الإمام علی علیهالسلام (۲۰۱۰)، نهجالبلاغه: ۲۴۷ و ۲۴۸، العراق، العتبه العلویه المقدسه. |
↧
ویژگیهای اشراف و مترفین در نگاه قرآن
↧