به گزارش جهان، مهدی شبان مسک در وبلاگ "حضوری برای ظهور" نوشت: باعرض تسلیت ایام ضربت خوردن و شهادت مولای متقیان امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات همه دوستان و سروران گرامی در طول تاریخ انحراف زمانی اتفاق افتاده است که مردم شاخصی که خداوند برای آنها تعیین کرده را گم کرده اند و نگاه به آن شاخص نکردهاند بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آ له مردم گرفتار انحراف شدند چون نگاه به شاخص نکردند شاخصی که پیامبرصلی الله علیه وآله برای آنها معرفی کرد را ندیدند. پیامبراعظم صلی الله علیه وآله فرمود:" انى تارك فیكم الثقلین كتاب اللَّه و عترتى، اهل بیتى، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا انهما لن تفترقا حتّى یردّا علىّ الحوض" من براى بعد از خودم دو چیز بس سنگین در بین شما مىگذارم، كتاب خدا و عترتم را، كه اهل بیت منند، در صورتى كه بعد از من به آن دو تمسك بجویید هرگز گمراه نخواهید شد ویا فرمودند «الا ان مثل اهل بیتى فیكم مثل سفینة نوح، من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق!؛ خاندان و اهل بیت من همچون كشتى نوحند كه هر كس از آن استفاده كرد نجات یافت، و هر كس از آن جدا شد غرق شد» در آخرین روزهای عمر بابرکت پیامبر صلی الله علیه وآله عده ای شعار حسبنا کتاب الله را سردادند ودستور قرآن را مبنی بر «اطیعواالله واطیعواالرسول واولوالامر منکم» را زیرپاگذاشتند در آن لحظات اطیعو ا الرسول را نادیده گرفتند وبعداز رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله هم اولوا الامر را کنار گذاشتند علی مع الحق والحق مع علی را یادشان رفت ، نتیجه آن ، بوجود آمدن یک انحراف بزرگ در اسلام شد این تنها شعارشان بود والا اگر می خواستند به همان قرآن عمل کنند باید حکومت وخلافت را به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می سپردندولایت حضرت امیر المؤمنین علیه السلام خارج از قرآن نیست آنهم دستور قرآنی است « إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون » بیعت با امام بعداز 25سال مردم به ظاهر متوجه شدند که اشتباه کرده اند آمدند سراغ شاخصی که پیامبر صلی الله علیه وآله معرفی کرده بود هجوم آوردن به خانه حضرت امیرعلیه السلام ودرخواست بیعت کردند حضرت اینگونه این جماعت را توصیف می کند فَأَقْبَلْتُمْ إلَیَّ إقْبَالَ الْعُوذِ الْمَطَافِیلِ عَلَى أَوْلَادِهَا، تَقُولُونَ: الْبَیْعَةَ الْبَیْعَةَ! قَبَضْتُ كَفِّی فَبَسَطْتُمُوهَا، وَنَازَعَتْكُمْ یَدِی فَجَاذَبْتُمُوهَا «شما همچون مادرانى كه از روى شوق به فرزندان خود روى مى آورند، به سوى من آمدید، ومى گفتید: بیعت! بیعت! من دستم را بستم و شما آن را گشودید، من دست خودرا عقب مى كشیدم و شما به سوى خود مى كشیدید!» در خطبه 229 نهج البلاغه بیعت مردم را اینگونه توصیف می کند اینگونه می فرمایند: وَ بَسَطْتُمْ یَدِی فَكَفَفْتُهَا، وَ مَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا، ثُمَّ تَدَاكَكْتُمْ عَلَیَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَى حِیَاضِهَا یَوْمَ وِرْدِهَا حَتَّى انْقَطَعَتِ الْنَّعْلُ، وَ سَقَطَ الرِّدَاءُ، وَ وُطِىءَ الضَّعِیفُ «شما دست مرا (براى بیعت) گشودید و من آن را بستم. شما بودید كه دست مرا به سوى خود مى كشیدید و من آن را جمع مى كردم، آنگاه همچون شتران تشنه كه در روز وعده آب با شتاب به آب خورگاه هجوم مى آورند و به یكدیگر پهلو مى زنند به سوى من آمدید، آنگونه كه بند كفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد، و ضعیفان (در این میان) پایمال گشتند» وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النَّاسِ بِبَیْعَتِهِمْ إِیَّایَ أَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغِیرُ، وَ هَدَجَ إِلَیْهَا الْكَبِیرُ، وَ تَحَامَلَ نَحْوَهَا الْعَلِیلُ، و حَسَرَتْ إِلَیْهَا الْكِعَابُ «آن قدر مردم از بیعتشان با من مسرور و شادمان شده بودند كه كودكان به وجد آمده و پیران خانه نشین با پاى لرزان براى دیدن منظره این بیعت و شركت در آن به راه افتاده بودند. بیماران براى مشاهده آن به زحمت خود را بدانجا مى رساندند و دوشیزگان نو رسیده (بر اثر عجله و شتاب) بدون نقاب در آن جمع حاضر شده بودند»؛ انحرافی دوباره حضرت امیر علیه السلام حاکم جامعه اسلامی شداما دومرتبه جامعه اسلامی شاخص را گم کرد و باز انحراف دیگری در جامعه اسلامی بوجود آمد یک عده از همین کسانیکه با حضرت بیعت کرده بودند در جنگ صفین دچارانحراف می شوند از دل این انحراف خوارج بوجود می آیند در صفّین داستان حكمیّت پیش آمد، یك دسته از یاران و اصحاب على علیه السلام از اطاعتش سر باز زدند و مذهب خارجى را به وجود آوردند. شمشیرى كه بر فرق على خورد به دست یك مرد خارجى مذهب بود. خوارج از فرق اسلامى هستند. گو اینكه طبق عقیده ما آنها كافرند، اما آنها خود را مسلمان مى دانستند، بلكه فقط خودشان را مسلمان مى دانستند و دیگران را بى دین و خارج از دین به حساب مى آوردند. هیچ كس ادعا نكرده كه خوارج به اسلام عقیده نداشته اند بلكه همه اعتراف دارند كه آنها شدیداً و با تعصب زیادى به اسلام معتقد بودند. خصلت بارز اینها دورى شان از فكر و تعقل است. خود امام على علیه السلام كه از آنها نام مى برد آنها را مردمى معتقد ولى جاهل و قشرى معرفى مىكند. مردمى بودند متعبد، شبزندهدار و قارى قرآن، اما جاهل و سبك مغز و كم تعقل، و بلكه مخالف فكر و تعقل در كار دین. امام على علیه السلام در آن اتمام حجتى كه با آنها فرمود به آنها می فرمایند: وَ قَدْ كُنْتُ نَهَیْتُكُمْ عَنْ هذِهِ الْحُكومَةِ فَابَیْتُمْ عَلَىَّ اباءَ الْمُخالِفینَ الْمُنابِذینَ حَتّى صَرَفْتُ رَأْیى الى هَواكُمْ وَ انْتُمْ مُعاشِرُ اخِفّاءُ الْهامِ سُفَهاءُ الْاحْلام . شما امروز به من اعتراض دارید در امر حكمیت و مى گویید خطا بود و ما توبه كردیم و تو هم توبه كن و قرار را نقض كن. من اولِ كار به شما گفتم كه تسلیم حكمیت نشویم و شما آن وقت سخت ایستادید و شمشیر كشیدید و گفتید ما به خاطر قرآن مى جنگیم و اینها قرآن را جلو آورده اند، تا من كرهاً و اجباراً تن دادم و پیمان بستم. حالا مى گویید غلط بود و به من تكلیف مى كنید آن را نقض كنم. چطور نقض كنم و حال آنكه در قرآن فرموده: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» . پیغمبر با مشركین كه پیمان مى بست هرگز نقض نمى كرد، جایز نمى دانست با طرف غدر و مكر شود و برخلاف پیمان رفتار شود، طرف هركس بود ولو مشرك و بت پرست بود. حالا شما بعد از عقد پیمان به من تكلیف مى كنید نقض كنم! این مطالب را امام على علیه السلام در مواقع مختلف به آنها فرمود. آن جمله اى كه درد اصلى آنهاست همین بود كه فرمود: وَ انْتُمْ مَعاشِرُ اخِفّاءُ الْهامِ سُفَهاءُ الْاحْلام شما گروهى هستید سبك مغز و كم خرد و نادان. عیب كار شما هم همین است. یك روز با شدت از حكمیت طرفدارى مىكنید و یك روز به این شدت آن را كفر و ارتداد مىخوانید. عبرت متاسفانه در جامعه اسلامی همیشه یک عده می خواهند جلوتر از ولایت حرکت کنند وتصمیمات خود را تحمیل بر ولی امر کنند به حساب اینکه او اشتباه می کند ونعوذبالله نمی فهمد وتصمیمات او غلط است وآنچه به ذهن ما می رسد درست است وحق – این عده اگر قدرتی داشته باشند نظر خود را تحمیل بر ولایت می کنند واگر هم از قدرتی برخوردار نباشند شروع می کنند به تبلیغ برضد ولایت باچهره ای حق گرایانه مواظب باشیم که فریب این ژست گرفتن های به ظاهر زیبا را نخوریم توصیف خوارج ابن عباس وقتى كه به فرمان امیرالمؤمنین علیه السلام مأمور شد برود با آنها صحبت كند وضعى دید كه حیرت كرد: «رَأى مِنْهُمْ جِباهاً قَرِحَةً لِطولِ السُّجودِ، وَ ایْدِیاً كَثَفَناتِ الْابِلِ، عَلَیْهِمْ قُمُصٌ مُرْحَضَةٌ وَ هُمْ مُشَمِّرونَ» گروهى را مىبیند آثار سجده در پیشانیهاى آنها، كف دستهایشان مثل زانوى شتر پینه بسته، پیراهن هاى شسته مندرس پوشیده و دامن ها به كم رزده آماده كارزارند. مورخین نوشته اند: اینها مردمى بودند كه از گناهانى از قبیل دروغ پرهیز داشته اند، حتى در حضور جبّارانى مثل «زیاد» عقیده خودشان را كتمان نمى كردند، با اهل معصیت مخالف بودند، بعضی ها قائم اللّیل و صائم النّهار بودند. از آن طرف عقایدى قشرى و سطحى داشتند. در مورد خلافت معتقد بودند لزومى ندارد یك نفر خلیفه باشد، قرآن هست، مردم به قرآن عمل كنند. ابن ابى الحدید مى گوید بعد كه دیدند نمى توانند بدون زعیم و رئیس باشند از این عقیده عدول كردند و با عبداللَّه بن وهب راسبى كه از خودشان بود بیعت كردند. همان طورى كه مقتضاى كم عقلى و سبك مغزى است بسیار در عقاید خودشان تنگ نظر بودند اكثر خوارج همه فرق مسلمین را كافر مى دانستند، با آنها نماز نمى خواندند، ذبیحه آنها را نمى خوردند، به آنها زن نمى دادند و از آنها زن نمى گرفتند، عمل را جزء ایمان مى شمردند و همین جهت كه عمل را جزء ایمان مى دانستند آنها را تنگ نظر كرده بود، و به همین سبب از هر كس گناه كبیره اى مى دیدند مى گفتند كافر شد، مى گفتند: جز ما باقى همه كافر و اهل جهنم اند. خوارج در حقیقت از نظر خودشان قیامشان براى امر به معروف و نهى از منكر بود. اولین اجتماعشان بعد از یأس از هم عقیده كردن على علیه السلام با خودشان، در یكى از خانه هاى كوفه شده است. در آن خانه یكى ایستاد و این خطابه مهیج را ایراد كرد: اما بعد فواللَّه ما ینبغى لقوم یؤمنون بالرحمن و ینیبون الى حكم القرآن ان تكون هذه الدنیا آثر عنده من الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و القول بالحق و ان من و ضر فانه من یمن و یضر فى هذه الدنیا فان ثوابه یوم القیامة رضوان اللَّه و الخلود فى جنائه، فاخرجوا بنا اخواننا من هذه القریة الظالم اهلها الى بعض كور الجبال او الى بعض هذه المدائن منكرین لهذه البدع المضلة سزاوار نیست براى مردمى كه به خداى رحمان ایمان دارند و مرجعشان قرآن است اینكه دنیا را بر امر به معروف و نهى از منكر و اظهار سخن حق مقدم بدارند هرچند این امور سبب ضعف و ضرر گردد. هركسى در این دنیا ضعف و ضررى ببیند در قیامت پاداشش رضا و خشنودى حق است. پس برادران بیایید از این شهر كه كانون فساد و ستمگرى است بیرون برویم و به دامنه هاى كوه ها یا بعضى از نقاط و شهرهایى كه این طور نیست برویم و با این بدعت هاى گمراه كننده مبارزه كنیم. مصائبى كه خوارج براى اسلام به وجود آوردند چه مصیبتى بالاتر و بزرگتر از قتل امیرمؤمنان على بن ابیطالب علیه السلام عبدالرحمن بن ملجم خارجى مذهب بود. همان طورى كه خود امیرالمؤمنین فرمود هیچ گونه كدورت شخصى و نارضایتى بین او و امیرالمؤمنین نبود، امیرالمؤمنین احسانها به او كرده بود، ولى این مرد جاهل بىباك طبق عقیده خارجى خود معتقد شده بود كه على كافر شده و یكى از سه نفرى است كه موجب فتنه و آشوب میان مسلمین شده در عصر وزمان ما هم شبیه این تفکرات غلط را می بینیم عده ای دم از اسلام می زنند وخود را دلسوز اسلام معرفی می کنند از آن طرف می گویند ولایت فقیه دیکتاتوری است دیکتاتوری می آورد وبا حرف های به ظاهر زیبا ودلسوزانه با ولایت فقیه مخالفت می کنند امام راحل خوب جواب این عده که اهل تزویر هستند را دادند وفرمودند اگر ولایت فقیهه نباشد دیکتاتوری بوجود می آید باید بسیار مواظب باشیم که با شعارهای زیبا به اسم دفاع از اسلام، تیشه به ریشه اسلام نزنند جمله «لا حُكْمَ الّا لِلَّه» شعار اینها شد. امام علی علیه السلام و خوراج امام على علیه السلام چون مى دانست اینها بدبخت و بی چاره اند و فقط به اشتباه افتاده اند، با آنكه همیشه مزاحمش بودند با آنها سختگیرى نمى كرد و حتى دستور داد بعد از من خوارج را نكشید لا تَقْتُلُوا الْخَوارِجَ بَعْدى فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاخْطَاهُ كَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَادْرَكَهُ بعد از من اینها را نكشید، اینها با معاویه و اصحابش فرق دارند، اینها حق و دیانت را مى خواستند و چون جاهل و بى تمیز بودند به اشتباه افتادند، اما معاویه و عمرو عاص و یارانشان از اول دنبال دنیاطلبى رفتند و به دنیاى خود هم رسیدند. با اینكه اینها رسماً امام را تكفیر مى كردند ولى او به همین جهت كه اینها جاهلند سهمیه آنها را از بیت المال قطع نكرد. خوارج و امام علی علیه السلام در مسجد مى آمدند و در گوشه و كنار مى نشستند، گاهى كه حضرت خطبه مى خواند در وسط خطبه فریاد مىكردند: «لا حُكْمَ الّا لِلَّه» یا مى گفتند: «الْحُكْمُ لِلَّهِ لا لَكَ یا عَلِىُّ». یك وقت امام علی علیه السلام نماز به جماعت مى خواند و مشغول قرائت بود؛ در این حال یكى از اینها كه در مسجد حضور داشت این آیه قرآن را خواند: وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْكَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ كنایه از اینكه تو كافر شدى و مشرك. امام على علیه السلام به حكم اینكه وقتى قرآن تلاوت مى شود باید خاموش بود، خاموش شد تا او آیه را تمام كرد، بعد مشغول شد. بار دوم آن شخص همان آیه را خواند. باز على علیه السلام به احترام آیه قرآن خاموش شد تا او تمام كرد، آنگاه مشغول قرائت شد. بار سوم باز آن شخص همان آیه را خواند. باز هم امام علیه السلام خاموش شد. همین كه تمام كرد امام آیه را از آخر سوره روم تلاوت فرمودند: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ . دیگر آن مرد تكرار نكرد. اینها در اثر شدت عملى كه به خرج مى دادند وحشت عجیبى ایجاد كرده بودند؛ جمله «لا حُكْمَ الّا لِلَّه» دلها را پر از وحشت مى كرد. بالاخره در مكه با دو نفر دیگر هم عهد شدند كه مجموعاً على و معاویه و عمرو عاص را در یك شب بكشند و آن شب را هم شب نوزدهم رمضان یا هفدهم رمضان معین كردند. چرا این شب را معین كردند؟ ابن ابى الحدید مى گوید بیا و تعجب كن از تعصب در عقیده كه اگر توأم با جهالت شود چه مى كند! مى گوید اینها این شب را انتخاب كردند چون شب عزیز و مباركى بود و شب عبادت بود، خواستند این جنایت را كه از نظر آنها عبادت بود در شب عزیز و مباركى انجام دهند. عبدالرحمن بن ملجم به كوفه آمد و دو نفر دیگر هم از هم عقیده ها و هم مسلكان خود پیدا كرد و شب موعود را در مسجد بسر بردند. آن وقتى كه ضربت به فرق مبارك على علیه السلام وارد شد فریادى شنیده شد و برقى در آن تاریكى به چشمها خورد. فریاد، فریاد «لا حُكْمَ الّا لِلَّه» بود و برق، برق شمشیر. |
↧
مصائبى كه خوارج براى اسلام به وجود آوردند
↧