چند غزل برای ولادت امام مهدی(عج)ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کنباز آ قنوت باغچه را مستجاب کناین خاک تشنه بیتو به باران نمیرسدباغ خزان زده به بهاران نمیرسدخورشیدی و زمین و زمان در مدار توستمولای من بیا که جهان بیقرار توستتنها تو منجی بشر و آدمیتیاصلاً تویی که فلسفه ی خاتمیتیتو سِرّ سجدههای ملائک بر آدمیتو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمیماتمکدهست کعبه ی بیتو، خلیل عشقچشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشقبا صد هزار جلوه ی مشهود میرسیبا نغمه ی الهی داوود میرسیموسی شدی و طور به سویت شتافتهستنیل است که به شوق تو سینه شکافتهستسیمای تو ز یوسف مصری ملیح ترهمراه تو مسیح و تو از او مسیح ترآیات حسن و فضل و کمال تو بیحد استخوی و خصال تو همه عین محمد استهمراه توست معجزههای پیمبریداری به روی شانه عبای پیمبریمولا بیا به دین بده روح دوباره ایبا ذوالفقار فتح، شکوه دوباره ایبرپاست نهروان و جملهای دیگریبیت الحرام و لات و هُبَلهای دیگریهر سنگ را نگاه تو سجّیل میکندیا هر پرنده را چو ابابیل میکندیوسف رحیمیامشب دل بیدارم دارد سحری دیگروز زمزمه ام بر دل ماند اثری دیگردر سامره می بینم قرص قمری دیگروز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگراز نسل علی آمد خیر البشرییا آمنه آورده پیغامبری دیگرطوبا ثمر آورده سینا شجر آوردهچشم همگان روشن نرجس پسر آوردهمن رحمت بیحد را در سامره می بینممن خلد مخلّد را در سامره می بینممن جلوه ی سرمد را در سامره می بینممن عبد مؤیّد را در سامره می بینممن طلعت احمد را در سامره می بینممن حسن محمّد (ص) را در سامره می بینمای منتظران خیزید با خصم در آویزیددر مقدم مهدی گل از پارۀ دل ریزیدای گمشده پیدا شو پیدایش حق را بینآیینه شو و آنگه آئینه ی یکتا بینرخسار دو صد یوسف در آن رخ زیبا بینبالای دو صد آدم در آن قد و بالا بینهم نوح پیمبر را در دامن دریا بینهم موسی عمران را در وادی سینا بیندر یک رخ زیبا بین خوبان دو عالم راخوبان دو عالم نه پیغمبر خاتم راامشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگسبرگرد گل روی دلجوی گل نرگسخُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگسخوردیم شراب نورر از جوی گل نرگستا روی خدا دیدیم در روی گل نرگسدل گشته بهشت گل از بوی گل نرگساستاد سازگاراین جشنها برای من آقا نمیشودشب با چراغ عاریه فردا نمیشودخورشیدی و نگاه مرا میکنی سفیدمیخواستم ببینمت اما نمیشودشمشیرتان کجاست؟ بزن گردن مراوقتی که کور شد گرهی وا نمیشودیوسف! به شهر بیهنران وجه خویش راعرضه مکن که هیچ تقاضا نمیشوداینجا همه منند، منِ بی خیالِ تواینجا کسی برای شما ما نمیشودآقا جسارت است ولی زودتر بیااین کارها به صبر و مدارا نمیشودتاچند فرسخی خودم ایستادهامتامرز یأس، تا به عدم، تا نمیشودمیپرسم ازخودمغزلیگفتهایولیبا این همهردیف، چرا با نمیشود؟!شیخ رضا جعفریای کاش دلم فرش عبورت گرددیک روز شرفیاب حضورت گرددتاریخ ولادتت شود زیباتراین جمعه اگر روز ظهورت گردد***امشب که می خواهد دلم سامان بگیردباید که چشمانم کمی باران بگیردوقتی که شعری می نویسم روی کاغذشاید که بغضی در گلویم جان بگیردمثل همیشه این غزل تا بیت آخرحال و هوایی مبهم و پنهان بگیردبا چشم گریان ندبه می خوانم برایتشاید دعا با دیده ای گریان بگیردآقا بیا تا در میان قلب شیعهاین زخم کهنه عاقبت درمان بگیردهر جمعه من روی تو را را چشم انتظارمتا اینکه عصر غیبتت پایان بگیرد...***محسن زعفرانیهاز روز اول دل بــــــه آن دلـــــــدار دادیــــــــمما اختـــیار خــود بــــه دست یــــار دادیمجز مــــهر او در سینه دیــــگر جـا نـــدارددر خــــانه ی دل غــیر دلــبر جــــا نداردهـــر عـــابری از کــــوچه ی عشاق رد شدبا دام چشم نــــرگسش حبس ابـــد شدهر صــبح با گل مثـــل شبنم عهد بستیمتنـــها به امــید وصالــش زنـــده هستیماز کودکی دلـــدادگی بــــا مــــا قـرین استدر مذهب ما عشق از ارکـان دیــن استبی عشق حتی روز هـم رویش سیاه استهر شب نگـــاه آسمان بــر چشم ماه استعشق علی و بچـــه هایـــش روزی ماستای شــــیعیان روز فــرج پیــــروزی ماستجان دو عـــالم نــــذر یـک لبخند یـــــارممن غـــیر دل سرمایــــه ای دیگــــر ندارمآقا بیـــا که مــــادرم چشم انتـــــظار استمویش زمستان شد ولی چشمش بهار استچیـــزی نمانــــده تــــا پــــدر یعــقوب گرددبرگرد یوسف تا که چشـــمش خـــوب گردد*****پا شدم آبله پیدا کردماز خودم فاصله پیدا کردمسعی کردم به تو مشغول شومحیف شد مشغله پیدا کردممن، سر اینکه به تو دل دادمبا همه مسأله پیدا کردمدر نمازم خم ابروی تو رادر قنوتم، گله پیدا کردمانتظار این همه انصاف نیستمردم فیصله پیدا کردماز خودم دور شدم کاری کنگم شدم، گور شدم کاری کنآفتاب شب یلدای همهگریه ی پشت تمنای همههیچ کس فکر تنهایی تو نیستگریه کن جای خودت، جای همهبی تو دارند همه می میرندزود برگرد مسیحای همههمه شهر به چاه افتادندمددی یوسف زهرای همهبنشین تا بنشانی همه رادربیار از نگرانی همه راکاش می شد ز سفر برگردیبا همان چند نفر برگردیچله ی اشک گرفتیم براتبه امیدی که سحر برگردیمادرم گفت همین جا بشینبنشینم دم در برگردیسیزده قرن نشستند نشدبنشینم چقدر برگردینور چشمان همه می رفتیقول دادی به نظر برگردیخشکسالیم کویریم بیاقبل از آنی که بمیریم بیاصابر خراسانیما را در این شبها تمنا می نویسندمجذوب وصف و وصل لیلا می نویسندمن قطره ای ناچیزم اما مطمئنمآخر مرا هم پای دریا می نویسنداصلا چه بهتر که مرا هم چند سالیکلب نگهبان همین جا می نویسندایل و تبارم را که نوکر می نویسندایل و تبارت را که آقا می نویسندامشب برای ما کمی باران بخواهیدهر آنچه می گویی همان را می نویسنداین طاق نصرت ها که بالا رفته ما راپروازهای رو به بالا می نویسندجمعی شما را رب ماها می نویسندجمعی شما را جای بابا می نویسندچشم من و دست کریمت مهرباناامشب صدایت می زنم من یا اباناموجم که دارم میل طوفانی شدن راحین شعف پاره گریبانی شدن رابا سائلت بودن دگر از یاد بردممن آرزوهای سلیمانی شدن رامثل تمام کوچه ها این قلب ما همدارد تمنای چراغانی شدن رااصلا مرا هم پای این ریسه ببندیددارم سرِ آیینه بندانی شدن راآقا به جان خاک پایت قصد کردماز نو بنا سازم مسلمانی شدن رااز نیمه ی شعبان و مهمانت گرفتیماذن دخول ماه مهمانی شدن راحتی به شوق لیله القدرش ندادیماین حال خوبِ نیمه شعبانی شدن راتو لیله القدری و خورشید زمینیتو آخرین تیر امیرالمومنینیوقتی تو اینجایی بیا معنا نداردآقا کجا هستی کجا معنا نداردبیماری ما غفلت از یاد نگار استدور از طبیبان هم دوا معنا نداردمن که گناهم را کمی هم کم نکردم ...در معصیت این حرفها معنا نداردتو وعده صدق خدا هستی و اینقدرآقا بیا ... آقا نیا ... معنا نداردای مهربانتر از پدر مادر چه گویمبی تو رسیدن به خدا معنا نداردباید که نوکر سوی اربابش بیایداز ما به تو لفظ بیا معنا نداردوقتی تو از دست دلم راضی نباشییا ربنا یا ربنا معنا نداردنگذار بین غفلت کبری بمانیمباید میان غیبت کبری بمانیمباید فراق و سوختن باشد همیشهدر به دری از مرد و زن باشد همیشهپیغمبرانه دلبری کن مثل اینکهباید اویسی در قرن باشد همیشه ...آواره ی صحرا نماییدم چه باک استمجنون اگر دور از وطن باشد همیشهای کاش نامم عبد تو باشد همیشهای کاش نامت رب من باشد همیشهبی یوسفش تا کی دمادم چشم یعقوبدلخوش به بوی پیرهن باشد همیشهمن خواستم ذکر نمازم تادم مرگ ...یا بن الحسن یا بن الحسن باشد همیشهاصلا میان ما دو تا باید همیشهحرف حسینِ بی کفن باشد همیشهامشب سخن از جمکران جایی نداردجز کربلا این دل تمنایی نداردجواد پرچمیدر حسرت تو خون شده چشم نگارهاای انتظار آخر چشم انتظار هاای آشنا تر از همه، این دیده کور بادنشناخته اگرچه تو را دیده بارهاخار طمع به چشم و به پا ریسمان ترسافتاده ایم بی تو در این گیر و دارهاجز اشک ناشیانه و جز آه پشت آهدیگر چه چشم داشتی از تازه کارها!؟کار دل از ترحم دلدار هم گذشتزنگار بسته آینه جای غبار هاپاییزمان شدند و گلاویزمان شدندسرمی رسند بی تو یکایک بهار هامشتی پیاده در دل این جاده مانده ایمرحمی به ما نکرد کسی از سوار هادل کاش جز مسیر تو راهی بلد نبودشد درد سر برای من این اختیار هاتاری ز موی یار دل زار را بس استاین ما و این گلوی مهیای دارهابرگرد! تا به دور تو گردم مرید واردر دور نامرادی این روزگارهاهادی ملک پورتا دست کردگار تو را بی نشان نوشتگفتم مگر که می شود از آسمان نوشت؟حالا دگر که می شود و می توان نوشتباید تو را همیشه امام زمان نوشتهم کنیه ی عموی رشیدت به ابجدیگویی که غرق نام و نشان محمدیهر روز و شب سلام تو زهرای اطهر استبعد از سلام کلام تو زهرای اطهر استآماده ی قیام تو زهرای اطهر استپر واضح است امام تو زهرای اطهر استاو منتظر نشسته که از تو خبر رسدآن غایبی که هست دمی در نظر رسددر صبح جمعه ای که نوشتند می رسیبا آن لب شکر شکن قند می رسیکنج حیاطِ بیت خداوند می رسیمی بینمت که با گل لبخند می رسیدستی به زلف یاری و دستی به ذوالفقارچون خیبر و علی و دم تیغ آبدارامشب برای ما ز امام حسن بگوکمتر شنیده ایم تو نام حسن بگواز قدرت نفوذ کلام حسن بگواز فتح کربلای قیام حسن بگوآماده ایم با تو که جشنی به پا کنیمصحنی برای حضرت قاسم بنا کنیماشکی به رنگ سرخ ز چشمش چکیده استگنبد به غیر سرخ به چشمش ندیده استگوش فلک صدای کسی را شنیده استوقت عوض نمودن پرچم رسیده استآقا بیا به خاطر باران ظهور کناز کربلای تشنه ی دل ها عبور کنمست زلال باده ی میقات او شدمسرخوش به گوشه چشم و علامات او شدموارد به خیمه گاه ملاقات او شدمزانو زدم و گرم مناجات او شدمدیدم صحیفه را که به اشکش روان بودباران خاطرات علی بر زبان بودسر منشاء تمام علوم خدا توییاول تویی و آخر این کبریا توییاوصاف ناشمرده و بی انتها توییمنظور حق ز آیه ی قالو بلی توییاز نسل باقری و خدا داده عزتتعلم و وقار و عصمت و ایثار و شوکتتسنگم که زیر بار بلا کم تحمل استعمرم شبیه بوسه ای از صورت گل استفرشم به زیر پای شما از گلایل استذکر و دعای حضرت صادق توسل استاو انتظار روی شما را کشیده استشب را به یاد روی شما آرمیده استزندان اگر بلاست بلا را خریده امزیباتر از جمال تو دلبر ندیده امهر شب تو را کنار رخ مه کشیده اممن مزه ی ندیدن رویت چشیده امبا شور و اشتیاق بیا و نظاره کندرد فراق و دوری ما را تو چاره کنتو عابدی و عبدی و معبود و معبدییعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدیاز زائران عالم آل محمدیما بین کربلا و طوس تو در رفت و آمدیسائل شدن به خاطر منت کشیدن استآهو شدن بهانه ی اکرام دیدن استدارد گواه می دهد این دل زیادی امهر چند عاشق تو و حیدر نژادی امباب المرادی ام من و باب المرادی اممن زنده از بلاد شمایم جوادی امیا ایها العزیز تصدق به جود خودما را ببر به صحن دو چشم وجود خودنذر نگاه دلبرتان جامعه به دستراهی شدم به سمت حرم یک رواق و بستیک گوشه ای نشستم و ایوان دل شکستگفتم که السلام و دلم مست مست مستبا هر فراز جامعه جانم به در رودنوکر به پای نوکری اش جان و سر دهداین جا مجال دلبری از دلبری کم استچون اشک گل به صبح همه چشم ها نم استاین خانواده هر دمشان عیسوی دم استخشمش هزار زلزله دارد یکی بم استدر کنج صحن سامره سردابی ام کنیدنوکر مرا صدا زده اربابی ام کنیدیا ایها العزیز بیا وقت دیدن استدیگر زمان زمانه ی منت کشیدن استدیگر زمان حرکت و سویت دویدن استوقت سرودن از تو و جامه دریدن استای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟معنای انتظار چرا دیر کرده ای؟محمدرضا ناصریفرشته سوی زمین با شتاب آمده استکه باز هم قلمم را خطاب آمده استخطاب آمده در چشم چشمه ی شعباندوباره ماهی مضمون ناب آمده استخطاب آمده وقت گدایی دل هاستچرا که حضرت عالیجناب آمده استاگر قیامتِ امشب نبود بی لبخندیقین می آمد، یوم الحساب آمده استاز این خبر شده شیرین دهان قند امشبکه آخرین نمک بوتراب آمده استاگر غلط نکنم جمع سیزده گل سرخاگر درست بگویم گلاب آمده استاز آخرین خُم خود سر گشوده خدابیاورید پیاله شراب آمده استبرای اهل خدا رحمت خداوندیو بر اهالی شیطان عذاب آمده استکسی که مقصد یا من مجیبُ مضطر ماستبه یاری دل پر اضطراب آمده استمن از فراز «و خُزّانُ العلم» فهمیدمسؤال های جهان را جواب آمده استچنین که چشم زمین روشن است معلوم استاز آسمان پسر آفتاب آمده استمیان کوچه مان بوی یار می آیدگلی رسیده که با او بهار می آیدخبر رسیده کسی از تبار باران هارسد به داد دل خشکسالی جان هاخبر رسیده که طوفان به پا شود وقتینسیم آمدنش می رسد به ایوان هاخبر رسیده که وقتی رسید می شِکُفدگل از گل همه ی خارهای گلدان هاخبر رسیده که روزی ز مشرق کعبهدوباره سر بزند آفتاب ایمان هاخبر رسیده که با آیه های چشمانشپس از ظهور کنند استخاره قرآن هاخبر رسیده ولی ما هنوز هم خوابیمشبیه مرده ای افتاده در خیابان هاعوض شده است زمانه چنان که مجنون همبه خانه خفته و لیلاست در بیابان هااگر نیاز ببیند بدون ناز آیدچنان که آب گوارا به کام عطشان هابه جای خوردن نامش به کوچه ی دلمانفقط شده است «ولی عصر» نام میدان هادعای عهد نرفته ز یادمان امانمانده است کسی روی عهد و پیمان هااگر چه با دل شیعه کنار می آیدنکردم آن چه ز ما انتظار می آیددعا برای ظهورش دعایمان شده استتمام آرزوی ربّنایمان شده استقسم به «یابن الانوار ظاهره» نورشمیان ظلمت شب روشنایمان شده استبرای آشتی با خدا و توبه ی مانچقدر واسطه و آشنایمان شده استبیا به سمت ظهورش کمی قدم بزنیمکه انتظار فقط ادعایمان شده استهمیشه در وسط جنگِ کشتی و طوفانبه سمت ساحل حق ناخدایمان شده استهمیشه آخر خط با نگاه رحمت خودعوض کننده ی حال و هوایمان شده استهمان که باعث خون گریه های او هستیمهمیشه باعث لبخندهایمان شده استدوباره نیمه ی شعبان و افضل الاعمالزیارت حرم کربلایمان شده استبیا دوباره برای حسین گریه کنیمبیا که ناله ی او همنوایمان شده استچقدر با من و تو گریه کرده بر جدّشچقدر هم نفس های هایمان شده استمحسن عرب خالقیای پاسخ گرامی امن یجیب هاتعجیل کن به خاطر ما ناشکیب هاچشم جهان به چشمه دستان سبز توستجاری شو از ورای فراز و نشیب هاتکلیف انتقام شهیدان به دوش کیست؟خون مسیح مانده به روی صلیب ها!برخیز و بزم شب زدگان را به هم بزنای آشنا به ندبه و اشک غریب هاتعجیل کن به خاطر صدها هزار چشمای پاسخ گرامی امن یجیب هانغمه مستشار نظامیگاهی اگر با ماه صحبت کرده باشیاز ما اگر پیشش شکایت کرده باشیگاهی اگر در چاه مانند پدر آهاندوه مادر را حکایت کرده باشیگاهی اگر زیر درختان مدینهبعد از زیارت استراحت کرده باشیگاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تاآیینهای را غرق حیرت کرده باشیدر سالهای سال دوری و صبوریچشمانتظاری را شفاعت کرده باشیحتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانندگاهی نمازی را امامت کرده باشییا در لباس ناشناسی در شب قدراز خود حدیثی را روایت کرده باشییا در میان کوچههای تنگ و خستهنان و پنیر و عشق قسمت کرده باشیپس بودهای و هستی و میآیی از راهتا حق دلها را رعایت کرده باشیپس مردمکهای نگاه ما عقیماندتو حاضری بیآنکه غیبت کرده باشی!نغمه مستشارنظامیبال زديم و به آسمان نرسيديمتا به افق هاي بيکران نرسيديمدر خم يک کوچه مانده ايم دوبارهمثل هميشه به کاروان نرسيديمشيعهی خوبي نبوده ايم برايشما به حضور اماممان نرسيديمهر شب از اين جاده رفته ايم ولي حيفتا به سحرهاي جمکران نرسيديمکوچه به کوچه شميم سيب بياريديا خبري از سوي حبيب بياريدکار جنونم به تماشا کشيده اَستيک دو نفس لاأقل شکيب بياريدبا غم تو قلب من کنار نيامداشک هاي جمعه ام به کار نيامدچشمها سپيد شد به راه عبورشاز گذر جاده ها سوار نيامددر نفس باغ بوي پيرهنش نيستيوسف شب هاي انتظار نيامدنیست تاب عدل علی در دل دنیاوارث طوفان ذوالفقار نيامددل ز همه جز تو گسستم که بياييدل به سر زلف تو بستم که بياييهر چه دويدم به حضورت نرسيدمبر سر راه تو نشستم که بيايييا کبوتران نامه بر نپريدنديا عريضه ها به حضورت نرسيدندعاشقي از دوري تو مي رود از دستاز غم مهجوري تو مي رود از دستندبهی آدينه هم هواي تو داردشيون آئينه هم هواي تو داردبي تو زمين و زمان ثبات نداردبي تو جهان کشتي نجات نداردخيمهی سبزت پناه اهل جهان استشانه تو تکيه گاه مُلک و مکان استچشم های تو چراغ راه دل ماستهر نگاه تو پناهگاه دل ماستمی وزد از سمت جمکران خیالتهر سحر جمعه آرزوی وصالتچشمه زمزم شده ست چشم غریبمهم نفس زمزمهی اشک زلالتکاش شوم ميهمان خيمهی سبزتيا کريم آسمان خيمهی سبزتکوچه به کوچه شميم سيب بياريديا خبري از سوي حبيب بياريدهم نفسان کوچه پر از عطر بهار استمي دهد اين مژده را نسيم، قرار استیوسف رحیمیامشب بهشت را به تماشا گذاشتندامشب نمک به سفره دنیا گذاشتندامشب بروی دامن نرجس از آسمانماهی بنام مهدی زهرا گذاشتندامشب به خانه حسن عسگری بروچون راه را برای همه واگذاشتنداز بسکه آمدند پی دستبوسی اشاز بس زیاد دل روی دل جاگذاشتندیوسف ببین که آخر صف ایستاده استاو را برای نوبت فردا گذاشتندلیلا صفات ها همه مجنون صفت شدنداز عشق،سر به دامن صحرا گذاشتندامشب پدر به خال پسر بوسه می زندانگارکعبه روی حجر بوسه می زنداز یک طرف شبیه نبی با ملاحت استاز یک طرف شبیه علی با عطوفت استاز یک طرف چو مادر سادات غرق نوراز یک طرف شبیه حسن با صلابت استبا این همه صفات جمال و جلالی اشارثی که ازحسین گرفته شجاعت استچشمش غضب زحضرت عباس دارد وابروی این پسر خود تیغ ولایت استمثل علی اکبر ارباب قد رشیدمانند عمه زینب خود با ابهت استدست توسل همه انبیا به اوستاز بسکه کار دست کریمش کرامت استطاووس جنت آمده زیباتر از همهآقای آسمانی آقاتر از همهاو می رسد که عدل علی را بپا کنددرد طبیب های جهان را دوا کنداو می رسد که تربت مادر عیان شودبعد از مدینه روی به کرببلا کنددارم به روز آمدنش فکر می کنموقتی برای فاطمه گنبد بنا کندعیسی مسیح می رسد از قلب آسمانتا اینکه در نماز به او اقتدا کندبر کعبه تکیه می زند و قصد کرده استبا صوت حیدری همه مان را صداکندای کاش روز آمدنش بین آن همهما را خودش برای سپاهش سوا کندچون صاحب صفات جلالی حیدر استاو لایق عمامه سبزپیمبر استآقای من تمامی جانها بدست توسترمز عروج عالم بالا بدست توستای وارث تمام ذوات مقدسهباران و رود و چشمه و دریا بدست توستما غصه بهشت خدا را نمی خوریموقتی کلید جنت الاعلی بدست توستپرونده قبولی ما را رقم بزنمهر قبول و جوهر و امضا بدست توستهرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسگریروز ظهور پرچم سقا بدست توستتعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توستچون انتقام حضرت زهرا بدست توستتو می رسی وارض وسما می شود بلنددر زیر پات عرش خدا می شو بلندماندم چگونه نام شما را صدا کنمماندم چگونه روی به سوی شما کنمچندی ست جمکران،دل مارا نبرده ایتا اینکه در نماز برایت دعاکنمکارم بدون تو همه دم معصیت شدهمن در گناه هم نشد از تو حیا کنمشرمنده ام که نوکر خوبی نبوده امآقا نشد که دِین خودم را ادا کنمشرمنده ام بجای دعای سلامتیروزی هزار بار به قلبت جفاکنمبا حال معصیت بخدا می شود مگرشبهای جمعه رو بسوی کربلاکنمبرگرد و مرده دل من را حیات بخشبرگرد و جان بده به دلم ای نجات بخشمهدی نظریمنبع: عقیق |
↧
چند غزل برای ولادت امام مهدی(عج)
↧