Quantcast
Channel: جهان نيوز - آخرين عناوين فرهنگ :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 18760

چرا گفتی دو کابل دیگه بزنن؟

$
0
0
به دستور سروان خلیل،‌من و حیدر هر کدام به هفتاد ضربه‌ی کابل محکوم شدیم. حامد حیدر را زد و ولید مرا. وقتی هفتاد ضربه کابل را نوش جان کردیم،‌ حیدر با همان لهجه ترکی و دوست‌داشتنی‌اش دوبار تکرار کرد: سیدی! سنی ننه‌وین جانی ایکی دانا شالاق ویر. (جون مادرت دو تا کابل دیگه هم بزن)؟ -کابل‌ها به سرتون خورده، گیج شدید، خواهش نمی‌خواد. حامد در حالی که به هر کدام‌مان دو کابل دیگر کوبید،‌گفت:‌(هذا اثنین...! این هم دو کابل دیگه، یالا برید گم شید، از جلو چشمم دور شید)! وقتی برمی‌گشتیم بازداشتگاه،‌گفتم: حیدر! مثل این است که راستی راستی حالت خوش نیست،‌ چرا گفتی دو کابل دیگه بزنن؟ -حضرت عباسی نفهمیدی چرا؟ -نه. -خواستم رُند بشه، ارزشش رو داشت که بهانه‌ای اربعین آقا امام حسین (ع) هر کدوم‌مون هفتاد و دو کابل بخوریم، خدا وکیلی ارزش نداشت!؟ این فکر و مرام و حسین خواهی حیدر برای من درس داشت. این را که شنیدم احساس آرامش کردم. گفتم: چرا خدایی می‌ارزید:‌ذهن حیدر به کجا رفته بود، می گفت بزار به تعداد شهدای کربلا کابل بخوریم. به خاطر همین عقیده و مرامش بد وقتی نوحه می‌خواند،‌حتی سامی و قاسم نگهبان‌های عراقی هم تحت تاثیر مداحی‌اش قرار می‌گرفتند.منبع: کتاب پایی که جا ماند نوشته سید ناصر حسینی پور

Viewing all articles
Browse latest Browse all 18760

Trending Articles