به گزارش جهان به نقل از آزادگان، خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده حیدر فتاحی است:بعضی اوقات صدامیان، آنقدر کینه در دل داشتند، که آب را روی اسرا می بستند و یا با ۲۴ ساعت تمام به ما غذا نمی دادند. البته برای ما تجربه شده بود که این رفتار، نتیجه ی شکست آنها در جبهه های جنگ است و این گونه خوی وحشی گری و نفرت خود را نسبت به ملت ایران نشان می دادند.این حق مسلم ایران بود که دست هر متجاوزی را قطع کند، و خاک پاک ایران اسلامی را از لوث دشمنان خونخوار پاکسازی کند، و به دنیا ثابت کند که نیروهای مسلح ایران مثل شیر تمام نقاط کشور اسلامی را با چنگ و دندان حفظ خواهند کرد و به هیچ قدرتی در جهان اجازه نخواهند داد حتی یک وجب از خاک میهن اسلامی در تصرف دشمن بماند.بارها برای ما اسرا تجربه شده بود که اگر حتی تیم ملی فوتبال عراق در بازی های جهانی یا آسیایی یا دوستانه با کشور دیگری بازنده می شد و گل می خورد، به عناوین مختلف و بهانه گیری های بی مورد، بچه ها را کتک کاری می کردند و می گفتند چرا موقع گل خوردن تیم ملی ما شما دست می زدید و خوشحال می شدید و تیم مقابل را تشویق می کردید. پس شما مقصر باخت ما هستید و به این موضوع فکر نمی کردند که اگر تیمی در جهان بازی قابل قبولی را ارائه دهد، مطمئناً دوستداران زیادی هم دارد.یکی از دوستان، نقطه ی ضعف عراقی ها را خوب فهمیده بود. اتفاقاً تیم ملی عراق در جام ملت های آسیا با کشور دیگری بازی داشتند. موقع آمار گرفتن یکی از اسرا به افسر عراقی گفت: سیدی، من یک پیش بینی دقیق از بازی امشب تیم ملی فوتبال شما دارم. به نظر من تیم شما دو بر یک در مقابل حریف پیروز می شود. و دو گل تیم شما را احمد رازی خواهد زد. افسر عراقی به سرباز اسکورتش دستور داد، یک بکس سیگار بغداد به حسین خان بدهد. از شانس بد حسین خان تیرش به هدف نخورد و برعکس دو بر یک تیم شان باخت.سرباز عراقی به پشت پنجره آمد و حسین خان را صدا زد و بعد شروع کرد به فحش و ناسزا گفتن به او و بعد گفت سیگار را بیاورید. فردا هم به اطاق شکنجه دعوت هستید. حسین خان دو بسته از بکس سیگار را فروخته بود. هشت پاکت را تحویل داد. فردا صبح ساعت۷ او را بردند به اطاق شکنجه و بعد از دو ساعت، نیمه جان او را به آسایشگاه برگرداندند. او رو به من گفت: آقای فتاحی، این نتیجه ی تعریف و توصیف از عراقی هاست، نگاه کن تمام بدنم سیاه شده است. من هم گفتم: دوست عزیز، نتیجه گرفتن سیگار با بوکس، بیشتر از این نباید انتظار داشت. او گفت: توبه می کنم. از این لحظه به بعد از خودم هم تعریف نمی کنم. با خودش حرف می زد: آخ مرد! سیگار می کشی بکش! تمام آسایشگاه زدند زیر خنده. ناگهان صدای ناهنجار و گوشخراش بلندگوی آسایشگاه بلند شد. تا آخرین درجه صدای بلندگو را زیاد کرده بودند که این کار هر روز و شب آنها بود. رادیو صدای فارسی شروع می کرد به فحش و ناسزا و حرف های رکیک زدن به ملت ایران و مسئولین کشور و تعریف و توصیف پیروزی کاذب نیروهای عراق در جبهه ها و شکست و نابودی برای نیروهای مسلح ایران. کار این رادیو،۲۴ ساعته همین بود. مجری های خود فروخته ی رادیو، میکروفون را به دست می گرفتند و دروغ سرهم می کردند.برای نمونه می گفتند: امروز در جبهه های جنگ، نیروهای دلاور سیدی رئیس، صدام حسین، موفق شدند ده ها تانک و نفربر را از بین ببرند و هزاران کشته و زخمی بر جای بگذارند و یا از غنیمت گرفتن تانک ها و کامیون های دشمن و به اسارت درآوردن ده ها افسر، درجه دار و سرباز نیروی دشمن و سقوط چند هواپیما و هلی کوپتر دشمن خبر می داد. این یک جنگ تبلیغاتی بیش نبود. این دروغ ها توسط شورای فرماندهی بعث عراق دیکته شده بود. اما آنها غافل از این بودند که ملت ایران، چطور می پذیرند که فقط در این جنگ تمام عیار سرتاسرجبهه های مرز، انهدام، سقوط و کشته و اسارت برای نیروهای عراقی وجود نداشته است. این گفته ها یک دروغ شاخ دار بزرگ و به قول معروف هوایی بود. حتی انسان های دیوانه، گفته های آنها را نمی پذیرفت، چه برسد به انسان هایی که دارای عقل سلیم و هوش سرشار هستند. این تبلیغات کاملاً دروغ، نه تنها برای ملت شریف ایران، بلکه برای تمام جهان اثبات گردید. |
↧
شکنجه پاداش پیش بینی اشتباه فوتبال
↧