به گزارش جهان به نقل از فارس، پروانه نجاتی، از زنان موفق شاعری است که علاوه بر شاعری به تربیت زنان شاعر انقلاب اسلامی نیز میپردازد. کوشش بیریای او در حوزه شعر انقلاب و دفاع مقدس چشمگیرتر است. او اکنون دبیر زبان انگلیسی در شیراز است. با او گفتوگوی مفصلی داشتیم که از نظرتان میگذرد؛* سهم شما در ادبیات انقلاب اسلامی سهم قابل توجهی است. در دو حوزه؛ یکی در سرایش شعر و دومین حوزه که به آن کم پرداختهاند پرورش شاعران خانم و انجمن زنان شاعر فارس هم مبین حرف بنده می باشد. میخواستم در این دو حوزه مفصل صحبت کنیم. شما از هر جا صلاح میدانید سخن را آغاز کنید.فکر میکنم انجمن شعر زنان شیراز در واقع تنها انجمن تک جنسیتی در ایران باشد، چون معمولا انجمنهای شعر مختلط برگزار میشود. از سال ۷۴ مدیرکل وقت ارشاد -آقای شایسته نیا- به من پیشنهاد کرد که انجمنی تشکیل شود که فقط خانمها در آن حضور داشته باشند. اینطوری ناخودآگاه جمعیت به نصف میرسید و آقایان چون بیشتر اهل مطالعه هستند و در نقد قویتر هستند گرایش به انجمنهای مختلط بیشتر بود، ولی او اصرار داشت و گفت شما شروع کنید. ما انجمن را تشکیل دادیم و در یک جلسه از انجمنی که در سرای مولوی تشکیل می شد صدایمان زدند و گفتند از هفته بعد شما و آقایان از هم جدا میشوید و خانم نجاتی مسئول انجمن شماست. از آن هفته تا الان دیگر انجمن آقایان تشکیل نشده ولی ما با چهار نفر شروع کردیم و الان اگر دفتر ما را ببینید حدود ۳۰۰ عضو داریم. این جریان از سال ۷۴ مثل یک رودخانه شروع شد. و چون آقای دکتر موافق این کار بودند مشکلات را هم تسهیل میکردند.* بعد دیگر آمدید طبقه پایین خانه خودتان و آن جا را به انجمن شاعران بانوان اختصاص دادید؟البته داخل اداره ارشاد همان موقع به ما اتاق دادند، ولی بعد سال ۷۶ که دولت عوض شد، جلسه را یک مدت در نمازخانه اداره ارشاد برگزار میکردیم ولی آقای همافر -که دومین مدیر کل زمان خاتمی بودند- چون در زمان دانشجویی با ما آشنا بود و خودشان انجمن شعر جهاد دانشگاهی را داشتند و بعد از ایشان آقای کافی به مدت ۱۰ سال آن انجمن را اداره کردند، کاملا میدانستند ما در این روال هستیم. ایشان باغ هنر را به ما پیشنهاد کردند و از نظر تجهیز آنجا هم به ما کمک کردند. بعدا ما دیدیم مدیرکلها که عوض میشوند روحیاتشان متفاوت است و ما مجبوریم کلی چک و چانه بزنیم برای گرفتن مکان؛ به خاطر همین من با آقای کافی صحبت کردم و مستاجر طبقه بالای منزلمان را بیرون کردیم و چند سال در آن جا جلسات را برگزار کردیم. بعد خانه را که تخریب کردیم پارکینگ کاملا در اختیار ما قرار گرفت.* چند سال است که انجمن در منزل شما برگزار میشود؟۸ سال یعنی از سال ۸۴. الان چون غیر دولتی هستیم خیلی راحتیم.* خود شما شعر را از چه موقع شروع کردید؟ به فضای کودکی و نوجوانی خودتان هم اشارهای کنید.من همیشه به شعر علاقه داشتم و در مدرسه به من میگفتند شعر را با آب و تاب میخوانی. چون شعر خوانیام خاص بود مجبور میشدم از روی هر شعر چند بار برای دیگران بخوانم.* سرودن را با نوحه شروع کردم* منظورتان دوره ابتدائی است؟بله، دوره ابتدائی. یکی از همکلاسیهای دوره ابتداییام که سال دوم و سوم همکلاس من بوده میگوید یک بار به من گفتی زندگینامهات را بنویس و من آن را به شعر در میآورم.من سرودن را با نوحه شروع کردم. با توجه به این که از اول راهنمایی ما در یک شهر پشت جبهه بودیم. اول مهر ۵۹ من سال اول راهنمایی بودم و دیگر با جنگ گره خوردیم.* پدر شاعر بودند؟نه! خانواده ما هیچ کدام شاعر نبودند ولی پدرم خیلی شعر حفظ داشت و میخواند. من کار را با سرودن نوحههای حماسی برای جنگ شروع کردم. اولین باری که به عنوان اینکه بخواهم شعر بنویسم، سال اول دبیرستان بود که یک شعر برای کانون پرورش فکری کودکان فرستادم. مادر من با وجودی که خودش سواد نداشت خیلی به مطالعه و درس علاقمند بود. من عضو کانون پرورش فکری کشور بودم و یک مبلغی به حساب من میریخت تا برایم ماهانه کتاب بفرستند. سال اول دبیرستان شعری با موضوع شهید برای آنها فرستادم. به من نامه نوشتند و خیلی تشویقم کردند.* آن شعر یادتان هست؟خاطرم نیست ولی راجع به شهید بود. اولین باری که من تجربه شعرخوانی در شب شعر را داشتم سوم دبیرستان بود. رشته من تجربی بود و مدرسه ما فقط ریاضی و تجربی داشت و رشته انسانی در دبیرستان بنت الهدی بود. دبیرستان بنتالهدی یک بار شب شعر برگزار کردند و دعوت کردند که از مدرسههای دیگر هم بیایند. من شعری راجع به جبهه گفته بودم؛ بردم آنجا و خیلی هم اعتماد به نفس نداشتم که بگویم من هم شعر دارم، ولی بچههایی که همراه من بودند گفتند باید بروی و بخوانی. بعد به عنوان آخرین نفر رفتم؛ یعنی ۱۹ نفر از دبیرستان انسانی شعر خواندند و من تنها نفر تجربی بودم که رفتم شعر خواندم و آنجا دبیر شعر -که بعدها استادمان شد آقای خادمیان- خیلی مرا تشویق کرد. ولی اوج کار من با ورودم به دانشگاه شیراز در سال ۶۶ و فضای بسیار مناسبی که داشت رقم خورد.* سال ۶۶ آنجا انجمن ادبی داشتید؟اولین جلسه شعر در آبان ۶۷ به مناسبت مبعث حضرت رسول (ص) برگزار شد. انجمن جهاد بود که شرکت میکردیم و آقای همافر مسئولش بود.* در دانشگاه ادبیات خواندید؟من ادبیات انگلیسی خواندم.آقای کافی یک تابلویی را مدیریت میکردند به نام «تابلوی طلیعه» در این تابلو شعر بچهها را میزدند و فایده آن به اندازه ۱۰ تا انجمن ادبی بود.* دکتر کافی آنجا چه سمتی داشتند که آن تابلو را هدایت می کرد؟ایشان در جهاد دانشگاهی بود، البته آن تابلو را قبل از مسئولیتش در جهاد داشت.* محوریت شعرهایی که ایشان در تابلو نصب میکرد، چه بود؟آزاد بود. این تابلو خیلی مورد توجه بود و خود ایشان شعرها را نقد هم میکردند. نسل شاعرانی که در آن سال ها پرورش یافتند همه خاطرات خوبی از آن تابلو دارند. * یادتان هست آن زمان چه کسانی در حوزه شعر و همراه شما بودند؟بله، حتی خانمی به نام «پروین ظفرآبادی» مرا برد و با انجمن شاعران انقلاب اسلامی آشنا کرد. دیگری خانم مریم جعفری همایونی، خانم رزیتا نعمتی، از آقایان هم آقای هوشمند و آقای دیری بودند.* سال ۷۹ اولین مجموعه شما «خاکستر پروانه» چاپ میشود. از شکلگیری این کتاب هم برایمان صحبت کنید که قالبش غزل است؟بله! من سه دفتر غزل دارم که اولی «خاکستر پروانه» است؛ کارهای زیادی بود که این طرف و آن طرف خوانده بودم. قبل از عید تصمیم گرفتیم این کتاب را چاپ کنیم و در ایام عید کار انتخاب را به کمک آقای کافی انجام دادیم، ولی اینکه کجا چاپش کنیم خودش مسئله بود. من رفتم انتشارات «نوید» با توجه به اینکه قبلا یک کار چاپ کرده بودم به نام فرهنگ دانشآموز؛ یک کار درسی دانشآموزی بود. آن کتاب خیلی زود پخش شد و سود خبری داشت.* شاعر میتواند اندوه دیگران را حس کند و غم آنها را غم خودش بداند_ دومین کتاب شما باز هم غزل است و اسمش عاشقانه است؛ «لحظات عاشقانه یک زن». از اسمش برمیآید که همه کارها عاشقانه باشد ولی این گونه نیست. یک غزل از آن را میخوانم راجع به آن صحبت کنید؛جا ماند زیر وحشت آوار مادرم دیوار ریخت بین دو ابروی خواهرمطوفان خاک کوچه ما را فرا گرفت تا ایستاد نبض زمین در برابرممن خوزستانی هستم و شهر من مورد حمله موشک قرار میگرفت و پرپر شدن انسانها را میدیدم.یک شاعر میتواند اندوه دیگران را حس کند و غم آنها را غم خودش بداند. من برای خودم پیش نیامد ولی همکلاسی داشتم که در حمله موشکی ۱۲ نفر از اعضای خانوادهاش را از دست داد.* یک عده میگویند مثلا به خانم نجاتی چه ربطی دارد که برای همسایهاش شعر بگوید و باید شعر برای شعر بگوید. دوست دارم راجع به این فضای زیبایی که در کارتان هست بگویید.اگر بخواهم برگردم به اینکه من با چه شعری شروع کردم، گفتم که احساساتم راجع به وقایع جنگ من را به نوشتن واداشت. بعد از آنکه کار شعر را به طور جدی با ورود به دانشگاه شروع کردم، غزل عاشقانه میگفتم. بعد جذب شدم به شعر آیینی و شعر دفاع مقدس شاید شد مرتبه بعد از شعر آیینی. شاید هم خیلی تفاوت زمانی نداشته باشند ولی میتوانم بگویم بعد از اینکه تجربههای شعر عاشقانه و شعر آیینی را به صورت جدی داشتم، به سمت شعر دفاع مقدس رفتم. دفاع مقدس اینقدر اتفاق بزرگی بود در جامعه ما و آنقدر عظمت داشت که روح من را جذب خودش کرد. من که خوزستانی هستم، بیشتر قدر آن کسی که از کرمان و اردبیل میآید در خوزستان میجنگد را میدانم.* پس موافق کسانی که میگویند چرا باید برای این موضوعات شعر سرود نیستید؟به هیچ وجه، من گفتم عظمت این عزیزان من را جذب کرد.* کنگرههای شهدا مردم را در معرض آشنایی با شهدا قرار میدهند* یک شهیدی است که من اولین بار اسمش را از شعر شما شنیدم؛ شهید «طمراس چگینی» یک خانم داستان نویس میگفت من در به در دنبال زندگینامه این شهید میگردم. چطور برای شهید «چگینی» شعر گفتید؟ یک مثنوی بلند با مقطع «بنام خدایی که درد آشنا است/ و با ناله و آه سرد آشناست». از شهید چگینی بگویید.یکی از فوایدی که کنگرههای شهدا در استانهای مختلف داشتند این بود که مردم را در معرض آشنایی با شهدا قرار میدادند. من درباره دو طیف از سرداران شهد کار کردم؛ یکی خوزستانیها مثل شهید بقایی و جهانتاب و یکی هم به خاطر اینکه ما هرچه داریم مدیون خاک پاک شیراز هستیم؛ سرداران فارس مثل شهید سپاسی که راجع به او شعر گفتم. طمراس چگینی هم به من پیشنهاد شد. زندگینامهاش در اختیار من قرار داده شد و من با زندگی او آشنا شدم و برایش شعر سرودم.* مایلم از زندگ طمراس چگینی از زبان شما بیشتر بشنوم...خیلی غیرتمند و شجاع بود. البته این روحیه هر عشایری هست و ایشان این را در عرصه جنگ نشان داده است. اول بسیجی بوده بعد وارد سپاه فارس میشود. برادرش هم شهید میشود. جالب اینکه یک جایی من این شعر را خواندم، بعد از جلسه یک خانمی آمد گفت شما برای دایی من شعر گفتی.* و کتاب «سوگ سور برادران»؟این اولین کتاب ویژه دفاع مقدس من است.* نان سوختن خودمان را میخوریم* یک پارادوکس هم در آن هست، ولی جنبه حماسه در سوگ را هم به ذهن متبادر میکند. من را یاد آن واژه «خوانگریو» در کتاب «تنفس صبح» قیصر امینپور میاندازد. در مقدمه این کتاب نوشتید:من شاعر شهیدانم و حس میکنم تا همیشه زندگیم مدیون سرخ جامگان تاریخ انقلاب اسلامی هستم. دامنی دارم لبریز از واژه و اشک و حرفهای نگفتهام را با فریاد مصراعها و بیتها به گوش مردمان عصر سبز آرامش میرسانم و وقتی در کلام اهالی جبهه و جنگ بانوی شعر شهدا خوانده میشوم از غرور آکنده میشوم.* بانوی شعر شهدا لقبی است که به شما دادند و هم شما از شنیدن آن سر شوق میآیید. بانوی شعر شهدا چگونه شکل گرفت و این را چه کسی به شما گفت؟من اینکه بانوی شعر شهدا باشم را ذاتا دوست دارم. تشویق که میشدم چند تا لقب به من می دادند مثل خاتون غزل شیراز، خاتون شعر شیراز و این بانوی شعر شهدا هم به خاطر اینکه من همیشه و به هر مناسبی که شعرخوانی داشتم حتما یک شعر هم برای شهدا میخواندم، فکر میکنم اولین بار استاد بزرگوارم آقای احد دهبزرگی این را گفتند ولی بعدا مجریهای مختلف به انواع و اقسام لفظها این را پرورش دادند. دیگر دست ما هم نبود که مانع شویم چون بعضیها فکر می کنند ما نان این لقب را می خوریم، در حالی که ما اگر نانی بخوریم نان سوختن خودمان را میخوریم. البته شهدا اینقدر بزرگوار هستند که هیچ کس را زیر منت خودشان نمیگذارند. من بارها این را حس کردم که هر وقت خالصتر به شهدا پرداختم اجر من و لذتم خیلی بیشتر بوده است.* روح شهید دوران خودش کمک کرد* یک ویژگی که در شعر دفاع مقدس باب شده و میشود آن را جزو ویژگیهای شعر دفاع مقدس محسوب کرد خود اتهامی است که در شعر شما هم به چشم میآید:ای شعر منجمد شده در ناسپاسیامآیا اگر نگاه کنی میشناسیامکه راجع به شهید دوران است و عنصر خود اتهامی هم دارد.هر اتفاقی که برای جامعه میافتد خود اعضای آن جامعه اوضاع را برای آن اتفاق آماده میکنند. بعد از جنگ فضاهایی ایجاد میشود و آنها قطعا با آن فضاهای ایجاد شده موافق نیستند و اگر آنها امروز باشند ما را بازخواست میکنند که بعد از ما شما چه کار کردید. طبیعی است ما که بیشتر با وصیتنامههای شهدا محشور هستیم و با اهداف شهدا آشناییم به این نکته بیشتر دقت میکنیم. از طرفی شاعر چشم بیدار جامعه است، باید قبل از اینکه اتفاقی بیفتد او آن را ببیند و رصد کند. در واقع خیلی از چیزهایی که ما در شعر میگوییم اینگونه است. به هر حال ما دست روی دست گذاشتیم و بعضی از اتفاقات افتاد و چون خودمان را متهم میکنیم نه دیگران را، عاطفه کار بالاتر میآید. حالا چرا من از فضای شعر شهید دوران استفاده کردم، چون بقایای پیکر شهید دوران چندین سال بعد از شهادتش به شیراز برگشت. ایشان در زمان تشکیل اجلاس عدم تعهد در بغداد برای ناامن نشان دادن عراق با هواپیما به فرودگاه بغداد برخورد کرد. این که او بعد از سالها به شیراز بر میگشت حس خوبی بود برای اینکه شهر را یک جور دیگر ببیند و از شهر گله کند. اینها هم باور کن اختیاری نبود. من فکر میکنم روح شهید دوران خودش کمک کرد.* کتاب دیگرتان به نام «فرشته و انجیر» است. ما در کشورمان زوجهای شاعر زیاد داریم. شما هم این مجموعه را با دکتر کافی سرودید. «فرشته و انجیر» از مقدمه و دیباچهاش مشخص است که برای شب شعر عاشوراست.این کتاب فقط شعرهای آئینی ست. بعد از توفیقاتی که ما به مناسبت شرکت در شب شعر عاشورا به دست آوردیم، شعرهای آئینی مان تعداد قابل توجهی شد. به بانی شب شعر عاشورا پیشنهاد کردیم و قبول کردند و خودشان چاپ کردند. البته طوری بود که شعرهای ما خیلی مورد توجه قرار گرفته بود و مثلا بعضی مداحان زنگ میزدند به آقای فرهنگ و میگفتند ما شعر فلانی را میخواهیم. یک موقع چنین فضایی ایجاد شد که کاش میشد این شعرها در یک مجموعه به صورت کتاب ارائه شود. در چنین فضایی این کتاب چاپ شد و آقای لطف اللهی هم مقدمه بسیار دلنشینی بر آن نوشتند.* شما علاوه بر اینکه همسرتان شاعر است، دختر خانمتان هم شاعر است. یکی از شعرهای کتاب «دلتنگیهای حوا - گزیده شعر زنان شاعر شیراز» از خانم چکاوک کافی است. پسرتان چه طور، او هم شاعر است؟نه! البته اخلاق خیلی شاعرانهای دارد. چیزهایی هم سر هم کردهاند ولی تا حالا بروزاتی نداشتند، ولی دخترم چون سنش هم از او بالاتر است غزلهای خوبی کار کرده است.* دخترخانم شما هم دفتر شعر دارد؟نه.* برای چاپ کتاب تشویقشان نمیکنید؟نه، چون هرچه زودتر کار چاپ شود به ضرر ادامه کار است.* یکی از کارهایی که بعد از انقلاب تقریبا نادیده گرفته شده تذکرهنویسی است. در تذکرهها یک کار از مصطفی اولیایی داریم، یکی هم تذکره آقای پرویز بیگی حبیبآبادی است و کارهای تک و توک این چنینی. گردآوری و تدوین کتاب ۶۵۰ صفحهای به نام «تذکره زنان شاعر فارس» فکر میکنم یک مقدار سخت باشد... این اثر جمعآوری تذکره شاعران فارس از ابتدا است. یک ظلمی که به خانم ها شده این است که حضورشان در تذکرهها کم است. یک ظلم مضاعف هم که شده اگر تذکرههای چاپ شده را ببینیم فکر می کنم شاعران زن فارس در آن نهایتا پنج نفر باشند.من چون با انجمنهای شعری شیراز ارتباط داشتم و میدانستم شاعرانی از این دست وجود دارند فکر کردم که این کار را بکنم.* استقبال از این کتاب چگونه بود؟من این را تقریبا با هزینه شخصی چاپ کردم، چون ما یک پژوهش انجام دادیم و استانداری هزینه آن پژوهش را به ما دادند، بعدا مجبور شدیم این را خودمان چاپ کنیم. دو جا هم از آن کار چاپ کردیم. به مناسبت روز جهانی شعر یک سررسید زدیم که در هر صفحه یک خانم شاعر معرفی میشود و ترجیحا در روز تولدش.* این شاعران زن مقتدای ما در شعر انقلاب شدند* از شاعران زن بعد از انقلاب کدام را موفقتر میدانید؟فضای ذهنی و خصوصیات شاعران خیلی متفاوت است، یعنی هر کس ممکن است شعرش یک سری خصوصیات خوب داشته باشد. من کسی را بر کسی ترجیح نمیدهم. مثلا سپیده کاشانی در فضای آن موقع جنگ کارهای خوبی ارائه داد ولی الان اگر بخواهد نقد شود، شاید ایراداتی به کارهایش وارد باشد.سیمیندخت وحیدی در آن سالها خوب فعالیت کرده است. خانم طاهره صفارزاده که سبک و زبان خاص خودش را دارد. اینها مقتدای ما در شعر انقلاب شدند. فضای ذهنی من طوری است که فکر میکنم از همه گلها بو کردن ضروری است. به فرض وقتی شعر مهستی گنجوی را میخوانم، از آن لذت خاص خودش را میبرم. همین طور پروین اعتصامی را. از فروغ هم میشود استفادههایی کرد، اگرچه ممکن است با فضای ذهنی ما موافق نباشد. به نظرم شاعران زن هر کدامشان یک زبان و یک زمان خاص دارند، بنابراین من از همه آنها استفاده کردم.* دورنمای شعر زنان بعد از انقلاب را چگونه میبینید؟در مقدمه کتاب «تذکره زنان شاعر فارس» گفتم ۸۳ درصد از زنان فعال عرصه شعر در فضای باز انقلاب اسلامی به وجود آمدند، چون مشارکت زنان در کشیدن بار انقلاب دوشادوش با مردان بوده و طبیعی بوده که در عرصه ادبیات هم فعالیتها چشمگیر باشد. من فکر میکنم خیلی از حضورها و شایستگیهایی که خانمها در عرصه اجتماعی از خودشان نشان دادند، به برکت انقلاب است.* الان شما به چه کاری مشغول هستید؟من دبیر زبان انگلیسی هستم و ۲۱ سال سابقه کار دارم. کار ادبی هم با دانش آموزان میکنم. امسال هم تدریس ندارم و کارشناس شعر هستم.* من چند شاعر نام میبرم راجع به این افراد سخن بگویید.* طاهره صفارزاده؟زبان بیداری* سپیده کاشانی؟عاطفه مبارز پروری* مریم سقلاطونی؟شاعر نجیب* غلامرضا کافی؟هم سرای همسرا* اخیرا مجموعه ای آماده چاپ ندارید؟آماده چاپ دارم ولی در این بحران اقتصادی فعلا جرات ریسک ندارم، چون چند بار مثلا در چاپ تذکره ریسک کردم و خودمان را در مخاطره انداختیم.* اگر نکته ای باقی مانده بفرمائید.برای زنان شاعر آرزوی موفقیت دارم؛ برای مردان هم آرزو دارم که از زنان شاعرشان حمایت کنند. متاسفانه زنان شاعر تا وقتی که ازدواج نکردند خوب شعر میگویند، ولی وقتی ازدواج میکنند ازدواج باعث میشود محدود و حتی گاهی محو بشوند و من این اتفاق را دوست ندارم. |
↧
زنان شاعری که مقتدای شعر انقلاب شدند
↧