سرویس فرهنگی جهان نیوز ـ محمد مهدی شاه آبادی: جامعه سنتی ایران پیش از ورود مدرنیته، ساختار متفاوتی از گروه های اجتماعی را در خود داشت که آن چینش سنتی از زمان ورود تفکرات و دستاوردهای تکنولوژیکی مدرن دچار تغییرات اساسی شده و می شود. گروه های نخبگانی جامعه سنتی ایران، یعنی گروه های موثر بر جهت گیری فکری و عملی عموم افراد جامعه، در گروه های محدودی خلاصه می شد که از مهمترین آنها می توان به سیاستمداران (شاه و خاندان سلطنتی و وابستگانِ معمولاً خانوادگی آنها)، زمین داران (خان ها و ثروتمندان) و علما اشاره کرد.اگر نخواهیم وارد مباحث دقیق جامعه شناختی و سیاسی بشویم که طبعاً از تخصص نویسنده نیز بیرون است و به مقوله تأثیر متقابل قدرت و دانش نپردازیم، باید به این نکته اذعان نمود که منبع تولید علم و فکر و به اصطلاح امروز، «نرم افزار اداره عامه مردم»، بیشتر از هر جایی از گروه علما تأمین می شده است.اما با ورود مدرنیته و به ویژه با تأسیس دانشگاه و مرجعیت علوم جدید در کنار علوم قدیمه، طبقه ای از نخبگان فکری با تحصیلات دانشگاه ایجاد شد که پس از انقلاب نیز با رشد بیش از ۲۰ برابری تعداد دانشجویان، از جهت عده نیز فزونی قابل ملاحظه را در جامعه ایجاد کرد. دانشگاه، در جهان و به ویژه در ایران، فارغ از انتقال دانش، احساس نخبگی و فهم را نیز به دانشجو منتقل می کند و هر چند این موضوع به نسبت دانشگاه های متفاوت و رشته های علمی مختلف، تفاوت هایی دارد ولی امری فراگیر است. می توان این موضوع را به بنای دانشگاه مدرن نسبت داد که بر پایه اندیشه روشنگری قرن ۱۸، ابتنا بر عقل در برابر سنت و وحی شکل گرفته است.مسأله دیگری نیز به این موضوع اضافه می شود و آن هم رشد حیرت انگیز فناوری اطلاعات و ارتباطات در دو دهه اخیر است که سرعت آن شاید از محاسبه متصدیان نظری و تجاری آن نیز خارج شده باشد. امکان دسترسی به انبوهه ای بی پایان از اطلاعات و حتی دانش در علوم مختلف، دسترسی به صاحب نظران گوناگون، به اشتراک گذاشتن بی واسطه و بی درنگ اندیشه ها و ایده ها در شبکه های اجتماعی، سایت های گوناگون خبری و علمی و ... اساساً مسأله دانش، انتقال دانش، مرجعیت علمی و طبقه نخبگان فکری را دچار چالش ها و تغییرات بنیادی کرده است. سخن گفتن از انحصار علمی و اطلاعاتی، انحصار تخصص و تحلیل و صاحب نظری به ویژه در علوم انسانی بسیار دشوار شده است.نخبگان فردا، خود را برای نقش آفرینی در فردای جامعه آماده می کنند. فردای جامعه ما با این روندها، چگونه خواهد بود؟ و مهم تر اینکه اگر خود را جزء نخبگان حزب اللهی می دانیم، آیا برای فائق آمدن بر این چالش اساسی فکری کرده ایم؟چالشی که دو سویه مهم دارد:۱. بسط دانش و اطلاعات در حوزه های مختلف و بالا رفتن قدرت تحلیل و نقد و انتقاد در بدنه وسیعی از جامعه که تقسیم بندی سنتی علما و عوام را مقبول نمی داند. (در اینکه آیا این اتفاق درست است یا غلط فعلاً سخنی نمی گوییم. توصیف وضع کنونی، بر هم خوردن مرجعیت نخبگانی علما را نه تنها در برابر دانشگاهیان بلکه در برابر بسیاری افراد متزلزل می کند. کسانی که معتقدند تفکرات و تحلیل های دیگر، به وفور یافت می شود و بالاتر اینکه خود را صاحب نظر و تحلیل می دانند و معتقدند که حرفی را به راحتی قبول نمی کنند.)۲. بسط فناوری ارتباطات که از یک سو سهولت دستیابی و انتقال اطلاعات، دانش و تحلیل ها را مهیا کرده و از سوی دیگر زمینه احساس استغنای از تحلیل های گروه های مرجع سنتی به ویژه علما را تشدید نموده است تا جایی که اساساً مرجعیت این گروه به میزان زیادی در میان برخی گروه های جامعه تضعیف شده است.نگارنده معتقد است برای بسط این مسأله و واکاوی ابعاد آن نیاز به پژوهش های بسیاری است. جوانبی از مسأله مانند وجوه مثبت و منفی احساس استغنای فکری، بالا رفتن حقیقی یا تخیلی قدرت تعقل، ممیزی درونی انسان ها در برابر سیل اندیشه ها و تولیدات فکری و هنری، قدرت رسانه و انحصار یا عدم انحصار ناشی از گسترش فناوری اطلاعات، میزان امکان اعمال محدودیت در این رسانه ها و همچنین میزان مطلوبیت اخلاقی، ارزشی، دینی این کار، تنها تعدادی اندک از موضوعات قابل تأمل در برابر این مسأله کلیدی جمهوری اسلامی است.اما وجه مهمی که در این نوشتار مورد تأکید است عبارت است از:نخبگان انقلابی و حزب اللهی برای کسب و حفظ مرجعیت فکری و فرهنگی در فردای جامعه، نیازمند چه ملزوماتی هستند؟یک پاسخ متداول ما به این سوال کلیدی، بالا بردن قدرت تحلیل، دانش دینی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، در دست گرفتن رسانه ها تا حد امکان و... است. اما باید روشن باشد که هر پاسخی که قرار است به این پاسخ داده شود باید ملاحظات زیادی را پاسخ دهد. مانند:۱. اساساً معیار کسب مرجعیت فکری چیست؟ کمیت و کیفیت افراد پیرو چگونه در دستیابی هدف ما برای مرجعیت چه جایگاهی دارد؟ (به عنوان مثال تبلیغ ۹۵۰ ساله حضرت نوح علیه السلام با وجود مقام عصمت و استفاده از بهترین شیوه ها، از نقطه نظر کمی موفق به حساب نمی آمد (کمتر از ۱۰۰ نفر ایمان آوردند) اما از منظر دینی و الهی، آن پیامبر عظیم الشأن تکلیف خود را به بهترین وجه انجام داد و اتفاقاً استفاده از روش های دیگری که عده افراد را بیشتر می کرد به خروج از مسیر رضایت الهی می انجامید. چرا که نسبت خاصی میان کیفیت تبلیغ، کیفیت افراد جذب شده، چگونگی جذب آنها و تعداد آنها وجود دارد.)۲. راه های کسب و حفظ این مرجعیت با حفظ مبانی ارزشی دینی چیست؟ استفاده از قدرت رسانه ای و تبلیغاتی تا چه میزان برای پیرو کردن افراد جایز است؟ استفاده از انحصار رسانه های برای کسب این جایگاه چه حکمی دارد؟ در مقابل جریان آزاد اطلاعات چه حدود و ثغوری دارد؟ آنچه ما می فهمیم درست است باید توزیع شود؟ جایگاه مخالف چیست؟اما به اعتقاد نگارنده، موضوع کلیدی و مهمی در پاسخ به این سوال مغفول می ماند که در اینجا تنها به شکل اشاره از آن گذر می کنیم و آن موضوع مهم «معنویت» است. آنچه در نهایت در کنار تلاش های رسانه ای و با پشتوانه علوم اسلامی و تحلیل های اجتماعی، برگ برنده نخبگان ما خواهد بود، قدرت معنویتی است که از یک سو مبتنی بر حقیقت دین است نه معنویت موهومی و از سوی دیگر جامعیت خاصی دارد که رحمت اساس آن است و البته مبارزه با کفار و منافقین در آن وجود دارد. معنویتی که قبل از نشان تئوریک، در عمل و سیره چنین نخبگانی دیده خواهد شد.رسیدن به چنین حد نصابی از معنویت که دل های انسان های گوناگون را از درون ایران و از سرتاسر جهان، از میان میلیون ها سایت و شبکه مجازی و در کوران جاذبه ها و دلمشغولی های دنیا، همچون آهن ربا، به سوی منبع معنویت جذب نماید، آیا برای نخبگان حزب اللهی ما ممکن است؟ راه دستیابی به آن چیست؟منبع: محفل جهاد فکری طلوع |
↧
چالش های نخبگان انقلابی برای فردا
↧